فرهنگ امروز/حسین امیری: پرداختن به زندگی خصوصی روحانیون و طلبهها همواره بهواسطهی وجود خط قرمزهای نانوشته، سوژهای جذاب برای فیلمسازی در ایران است. تا سالها یک تیپ کلیشهای خاص در فیلمها و سریالها از روحانیون بوده که در حد نصیحت و خواندن عقد ازدواج در فیلمها حضور داشتند، بعدها موجی ایجاد شد که روحانیون عجیب و غریب و متفاوت به تصویر در بیایند؛ بهطور مثال، روحانی سریال کیف انگلیسی برای اولین بار با داشتن لهجهی غلیظ آذری علیرغم مخالفت مدیران در بدو کار مورد استقبال مخاطب قرار گرفت، اما با فیلم زیر نور ماه، تلاش در به تصویر کشیدن چهرهای از روحانی که مانند دیگر مردم زندگی میکند و مشکلات و دغدغههایی دارد بهعنوان جریانی جدید در این عرصه شکل گرفت. فیلم اخیر «حامد محمدی» نیز دنبالهروی این جریان است. تحسینهایی که فیلم طلا و مس در پی داشت باعث شد گرایش کارگردانان به سمت ساخت چنین فیلمهایی بیشتر از پیش شود، فیلمهایی که روحانی جوانی را درگیر مشکلات روزمره زندگی میکند و مخاطب از اینکه زندگی طلاب را از نمایی نزدیکتر ببیند احساس لذت میکند، اما همین یک جذابیت نمیتواند ریسمان خوبی برای کشیدن مخاطب به همراه داستان فیلم باشد.
فیلم «فرشتهها با هم میآیند» برشهایی از زندگی صمیمی احمد طلبهی جوان و لیلا را نشان میدهد که عاشقانه یکدیگر را دوست دارند و زندگی فقیرانهای را ادامه میدهند تا اینکه با به دنیا آمدن دختران سهقلو زندگیشان دچار چالشهایی میشود، هرچند این چالش و عدم تعادل به وجود آمده در بستر ریتم کند فیلم چندان نمود و ظهور پیدا نمیکند. بازیگر شدن طلبهی جوان به خاطر نیاز مالی از نقاط عطف فیلم است که شاید تنها نکتهی جذاب فیلم همین باشد، هرچند این بخش هم بهصورت برشهایی از واقعه نمایش داده میشود و این خردهداستان بهدرستی روایت نمیشود. فیلم دو نقطهی اوج دارد که اولی نفس نکشیدن یکی از دخترهاست که بهیکباره همان بچه را در بغل پدر و مادر در خانه میبینیم و دومی واکنش اطرافیان به بازیگر شدن وی است که باز به بحران جدی تبدیل نمیشود، اتفاقاً اگر پرداخت درستی میشد همین سوژه میتوانست به تنهایی بار یک دِرام جدی را بر عهده بگیرد. صحنهای که طلبهها دیگر جواب سلام «احمد» را نمیدهند یک نقطهی عطف در فیلم است و مخاطب آشنا به مسائل طلبگی را یاد خاطرهای از حضرت امام میاندازد که بهواسطهی تدریس فلسفه مورد بیمهری طلاب دیگر قرار میگرفتند. اگر همین امر دستمایهی فیلم میشد و به دنیا آمدن سهقلوها و مشکلات مالی بهعنوان زمینهی روایی قرار میگرفت، بدون شک با فیلم جاندارتری روبهرو بودیم.
فیلم نقاط قوت بسیاری هم دارد، شخصیت روحانی فیلم نه بهعنوان یک روحانی –که در این صورت سرشار از شعار است– بلکه بهعنوان یک مرد خانوادهدوست و سختکوش بسیار جذاب است. شاید اگر در ژانر اجتماعی جایی برای قهرمان باشد، میشود چنین قهرمانانی را متصور شد. بازی خوب جواد عزتی در نقش روحانی به تنهایی بهقدری جذاب و قابل قبول است که بسیاری از ضعفهای فیلم را پوشش میدهد، هرچند وی قبلاً هم نقش روحانی را در یک سریال بازی کرده است اما سعی میکند در کلیشهی شخصیت موفقی که در آن سریال خلق کرده، گرفتار نشود و نقش دیگری را طراحی و اجرا کند. اما مشکل دیگر این نقش زیادی مثبت بودن آن است، حتی قهرمان فیلمهای اکشن هم نباید اینقدر بینقص باشد؛ لذا پردازش نقش خود به تنهایی یکی از عناصر شعاری فیلم است.
در فیلم آدم بد وجود ندارد حتی وقایع و رخدادها هم چندان بد و ناگوار نیستند. جالب است که هر شخصیتی هم تصور میشود قرار است چالشی در فیلم ایجاد کند، بهسرعت و بدون هیچ علت و کنش بیرونی و نمایشی دچار تحول میشود. در ابتدای فیلم متوجه میشویم دختر صاحبخانه با روحانیت مخالف است، اما بهسرعت وی یار و همدم خانوادهی طلبهی جوان میشود. فیلم جلوتر میرود و قرار است با به دنیا آمدن سهقلوها، کریم آقا (صاحبخانه) ایجاد بحران کند؛ چراکه وی حتی کودکی که قرار بود به دنیا بیاید را یک نفر حساب کرده و در اجارهنامه نوشته است، اما او هم پس از فهمیدن ماجرا مشکلی را ایجاد نمیکند. وقتی نرگس (یکی از سهقلوها) در سکانسی از فیلم نفس نمیکشد منتظر یک بحران دیگر در فیلم هستیم، ولی این ماجرا هم به بحران تبدیل نمیشود، حتی وقایع بد هم انگار در فیلم خوب هستند. حتی اگر نویسنده بهعمد عناصر بد را از فیلمنامه حذف کرده باشد و بهعمد دنیا را اینقدر گل و بلبل نشان بدهد، باز برای یک فیلم که قرار است مخاطب بلیط بخرد و برود آن را تماشا کند امر مطلوبی نیست. عالم، جدال همیشگی عناصر بد و خوب است و این جدال است که زیباییهای زندگی را رقم میزند، فیلم هم که دنیای برساختهی کارگردان است لاجرم میبایست با عالم واقع تناسبی داشته باشد.
اما فیلم یک عنصر بد دارد که هرچند خیلی نمایش داده نمیشود، ولی به معنی واقعی کلمه، بد است و هیچوقت اصلاح نمیشود و آن روحانیون و آخوندهایی هستند که مانند احمد نیستند. اگر احمد را آخوند خاص فیلم در نظر بگیریم که استثنا است، در فیلم اکثریت آخوندها بد هستند. کریم آقا مدام از تقلب و پارتیبازی و داشتن قدرت و نفوذ اجتماعی ناپسندی حرف میزند که احمد آن قدرت را دارا نیست و بارها به او میگوید: «تو چه جور آخوندی هستی؟» یعنی اصلاً تو آخوند واقعی نیستی، چون آخوند باید بتواند پارتی جور کند، در قوهی قضاییه نفوذ داشته باشد، در سازمان حج و زیارت نفوذ داشته باشد و کار اطرافیانش را اینگونه راه بیندازد. کریم آقا در جایی از فیلم علت انتخاب احمد بهعنوان مستأجر را همین مسئله بیان میکند.
کارگردانی که به سراغ احمد میآید در قبال پیشنهاد وی برای استفاده از یک طلبهی جوان دیگر میگوید: «طلبه زیاد است، ولی من فقط تو را میخواهم، تو با بقیه فرق میکنی»، پس احمد مانند بقیهی روحانیهای جامعه نیست. این سؤال پیش میآید که احمد چه تفاوتی با بقیه دارد؟ او برخلاف بقیه که از پول شهریه و مناصب دولتی ارتزاق میکنند، از راه کارگری بهعنوان برقکار ارتزاق میکند، مانند مردم عادی ماشین مردم را هل میدهد، با زنش تابسواری میکند، مانند بقیه روحانیها کبر و غرور ندارد –صحنهای از فیلم که روحانی دیگری با کارگر بنایی به خاطر کثیف کردن لباسش درگیر میشود گواه این کبر و غرور روحانیت در فیلم است–. بقیهی طلاب فیلم هیچ کنش مثبتی ندارد و جز بدی از آنها نمیبینیم، تنها روحانیای که در فیلم حرفهای خوب میزند، استاد اخلاقی است که فقط صدایش شنیده میشود و حضوری بهعنوان شخصیت در فیلم ندارد؛ چراکه این صدا میتواند بهعنوان صدای وجدان احمد در نظر گرفته شود.
این سؤال پیش میآید که آیا روحانی بودن بهمثابه یک شغل امر مطلوبی نیست؟ چرا در فیلمهای ایرانی، روحانی خوب کسی است که از راه تحصیل و تدریس ارتزاق نکند و راه یدی و کارگری را در پیش بگیرد؟ به نظر میرسد این عنصر در فیلمهای ایرانی از عدم شناخت واقعیت زندگی روحانیون نشئت میگیرد؛ چراکه شغلهای دیگری است که روحانی بهواسطهی توانمندیهایی که به دست میآورد، میتواند آنها را انجام دهد. یک طلبهی جوان به اندازهای عربی بلد است که بتواند برای دانشآموزان عربی تدریس کند، یا معلم خصوصی عربی یا ادبیات باشد، بسیاری از طلاب توانمندی کارهای علمی-پژوهشی در حوزهی دین را دارند، درحالیکه در فیلمهای ایرانی اصرار بر این است که طلاب کارهای یدی انجام دهند تا بهزعم فیلمسازها از راه حلال ارتزاق کنند. در جامعهی امروزی پیچیدگی نیازها و بازار کار بهقدری هست که شغلهای متعددی وجود دارد که لزوماً شغلهای کلاسیک قدیمی نیست، پس چه لزومی وجود دارد فقط کارگری شغل ارجمند برای روحانیت محسوب شود.
در نقد فیلم نیتخوانی امر پسندیدهای نیست، به خصوص در جامعهی کنونی ما که فعالان عرصهی هنر جایگاه شکنندهای دارند و انگ زدن به یک کارگردان جوان میتواند برای وی عوارض زیانباری داشته باشد، اما از نشانههای فیلم چنین برمیآید که فیلم میخواهد بگوید روحانی خوب روحانیای هست که مانند روحانیون دیگر نباشد. در حقیقت، فیلم زندگی یک روحانی را در نمای بسته نشان نمیدهد، بلکه زندگی یک روحانی را که وصلهی ناجور است به تصویر میکشد و در یک کلام میخواهد بگوید روحانی خوب کسی است که روحانی نباشد.