به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ علی قاسمی حدود چهار دهه سابقه مطالعاتی و پژوهشی در آثار دکتر علی شریعتی دارد. روشنفکری دینی در جنبههای گوناگون آن، مهمترین دغدغه قاسمی در این سالها بوده است. او در این گفتوگو نظر چندان مساعدی نسبت به نواندیشی دینی ندارد اما تفاوتهای «روشنفکری دینی» و «نواندیشی دینی» در مواجهه با سنت، عقل، متد یا روش، مدرنیته، متن دینی، وجوه بروندینی و دروندینی و از این دست را به گونهای فشرده بیان میکند.
ـ آقای قاسمی تفاوت «نواندیشی دینی» با «روشنفکری دینی» از دیدگاه شما چیست؟
«نواندیشی دینی» تعبیری است که برخی افراد در سالهای اخیر برای وصف رویکردها و رهیافتهای خود به دین و آموزههای آن و نیز چگونگی پاسخ به مسئلهها و معضلههای فرهنگیـاجتماعی در فضای جامعه ایران اختیار کردهاند. آنها با طرح تفاوت میان مسائل، مفاهیم، روشها و دغدغههای برخی دینباوران با روشنفکران دینی، کوشیدهاند برای مشتبه نشدن این دو، به مرزبندی با روشنفکران دینی بپردازند. ساختن مفهوم «نواندیشی دینی» برای این جریان، به گونهای هویتبخشی برای آنهاست.
ـ مگر مفهومسازی یا ساختن اصطلاح برای یک جریان یا امر واقع با پیشینهای تاریخی و معین کردن مرزهای آن با جریانهای مشابه، چه اشکالی دارد؟
مفهومسازی و جریانسازی هنگامی معنا مییابد که از ضرورتهای بنیانی برخاسته باشد. از این رو به صرف داشتههای تاریخی و فرهنگی که محصول و فرآورده دورهها و تخمیر فهم گذشتگان است، نمیتوان راه به جایی برد مگر آن که انباره داشتهها، قابلیتها و پویاییهای ویژهشان در پاسخ به نیازها، مسئلهها و معضلههای عصری و نسلی، توانایی پاسخگویی داشته باشند. این خود مستلزم برخورداری از چارچوبی نظری و مفهومی درباره موضوع و همچنین داشتن روشی برای توضیح و تبیین نسبتها و روابط درونی و بیرونی آن پدیده و توانایی عملی و راهبردی آن در عرصه واقعیت است. بنابراین نمیتوان به طور «مِنعندی»، الفاظ و مفاهیم را از جایگاه خود خارج ساخت؛ آنها را در پرتو و منظر این و آن، حامل بار معنایی کرد؛ ظرفیت و معنایی فراتر به آنها داد و وجهی آماسکرده و کِشسان (elastic) به آنها بخشید؛ یا مفاهیم را از محدوده سرزمینی و زبانی آن بیرون آورد و با تعمیم آن به هر موضوع و مصداق، مطلوب خود را بیان کرد.
ـ آیا برای روشنفکری دینی و نواندیشی دینی چنین اتفاقی افتاده است؟
اگر عبارت «روشنفکری» و «روشنفکری دینی» را از محدوده دورانی و گفتاری آن خارج سازیم و به صورت ذوقی و سلیقهای به برخی چهرهها و مشاهیر دوران ماقبل مدرن تعمیم بدهیم، دچار چنین اشتباهی شدهایم. همچنین است اگر در عصر حاضر کسانی را که بنا بر سنت فکری، فرهنگی و صنفی، به نام مجتهد، متکلم، محدث، فقیه، اصولی و ... شناخته میشوند، با ادعاهای بلادلیل در ذیل نام و مفهوم «روشنفکر دینی» جای بدهیم و در این راه از وزن یک طیف و گروه فکری بکاهیم و به وزن گروهی دیگر بیفزاییم و به ارزشگذاری آنها بپردازیم.
ـ یعنی شما بهکارگیری صفت «نواندیش دینی» یا «روشنفکر دینی» برای افراد را تنها در محدودهای تاریخی، فکری، فرهنگی و صنفی جایز میدانید؟
بله؛ نمیتوان با طرح مفهومی جدید مانند «نواندیشی دینی»، میدان را برای نمایندگان فکری، فرهنگی و اجتماعی سنت فراخ کرد و مثلاً دست در انبان تاریخ برد و «سیدمرتضی» و «شیخ طوسی» را در زمره روشنفکران دروندینی و «علی شریعتی» را در عِداد روشنفکران بروندینی و برونمتنمحور به شمار آورد. معلوم نیست چرا باید بزرگان و سرآمدن فکریـفرهنگی و سرمایههای معنوی و ذخایر دینی را از گذشتههای دور و نزدیک به این عناوین و صفات منتسب کرد. مگر متصف بودن به عناوین مجتهد، متکلم، محدث، فقیه، اصولی یا غیره از وزن کسی میکاهد که حال با وصف آنها به روشنفکری و نواندیشی بخواهیم وزنی دیگر و بیشتر به آنان بدهیم؟
ـ شما چه نقطه شروع تاریخی را برای روشنفکران یا نواندیشان دینی در ایران معین میکنید و ارزیابی شما از کارنامه آنها در این مدت چیست؟
به نظر من روشنفکری دینی دارای تبار تاریخی دستکم صدوپنجاه ساله (از سیدجمال تاکنون) است.
در وجه ارزیابی، روشنفکری دینی در این یکونیم قرن، به دلایلی چند، توانایی بالایی در آزاد کردن نیرو از خود نشان داده است و از این رو، کارنامهای روشن با وجه آگاهی / رهایی بخش و متعهدانه داشته است. از جمله دلایل این موفقیت میتوان قوامیافتگی فکریـاجتماعی ــ یعنی برخورداری از چارچوب نظری و مفهومی در صورتهای ایدئولوژیک (طالقانی، شریعتی و ...)؛ سیانتیستی و علمگرایانه (بازرگان، سحابی)؛ معرفتی (سروش)؛ هرمنوتیکی و وجودی (مجتهد شبستری) و همچنین داشتن تکیهگاه اجتماعی ــ و برخورداری از وجه استراتژیکی در پاسخ به مسئلهها و معضلههای عصری در دهههای ۴۰ و ۵۰ و بعد از انقلاب از نیمه دوم دهه ۶۰ تاکنون در وجه معرفتی و وجوه دیگر را برشمرد.
این کارنامه، تنهابه پروژه سیاسی مربوط نمیشود و در عرصه کلام دینی، الهیات لیبرال (معرفتی، وجودی و معنوی) و الهیات رهاییبخش، دستاوردها و فرآوردههایی نیکو داشته که نزد اهل فن، قاطبه دینداران و مؤمنان و اهل فکر و نظر پوشیده نیست؛ هرچند که روشنفکری دینی از دهه ۸۰ تاکنون به علل و دلایل دورانی و گفتاری در مرحله بازنگری، بازاندیشی و بازسازی به سر میبرد.
ـ با توجه به آن پیشینه تاریخی و این تنوع موضوع، وجوه تفاوت میان روشنفکران و نواندیشان دینی در نگرش و روش بهویژه در مواجهه با سنت از دیدگاه شما باید بسیار باشد.
مواضع و دیدگاههای «نواندیشی دینی» بنا بر آن چه مدعیان آن در سالهای اخیر بیان کردهاند، با مواضع و دیدگاههای «روشنفکری دینی» درباره موضوعها و مفاهیمی همچون سنت، عقل، متد یا روش، مدرنیته، متن دینی، وجوه بروندینی و دروندینی و از این قبیل دارای تفاوتهایی است. درباره سنت باید گفت که در نگاه روشنفکری دینی، سنت به هیچ رو «ابژه» قلمداد نمیشود و وجه هرمنوتیکی دارد؛ یعنی طرحی تعبیری، تفسیری و امکانی برای فهم جهان است نه ابژهای در برابر نهاد روشنفکری. اما در وجه راهبردی، آنجا که سخن از تضادهای اجتماعی، فرهنگی و ساختاری است، از دوگانه «سنت ـ مدرنیسم» برای صورتبندی دورانی ـ مرحلهای استفاده میشود تا عمل (پراتیک) در بستر عینی و انضمامی، معلوم و ملموس شود. البته این دوگانهسازیها، معلول خواست و اراده روشنفکری دینی نیست بلکه از ضرورتهای تاریخی، دورانی و اجتماعی ساختار جامعه ایران در مرحلهای مشخص از وضع و موقع تاریخی (از مشروطه به بعد) برخاسته است که وجهی عینی و انضمامی در قالبها و صور فرهنگی و اجتماعی دارد.
برخی روشنفکران دینی به این وجه از سنت (به عنوان امکانی «تعبیری ـ تفسیری») و هم واقعیت اجتماعی و فرهنگی آن واقفاند و برخلاف اصحاب روشنفکری در اروپای قرن هجدهم هرگز آن را به سوژهای جدا، گسیخته و مستقل از مدرنیته تحویل نکردهاند و آن را در کنار دیگر دستاوردهای معرفتی، سرشار از ذخایر معنایی در فهم واقعیت، انسان و جهان دانستهاند.
سنت در وجه هویتبخشی (خود و جمعی) نیز کارکرد تعلقبخشی به یک سپهر اعتقادی ـ ایمانی (امتسازی یا دیگر اشتغال روح جمعی) دارد.
ـ به عنوان نمونهای عینی، رویکرد شریعتی به سنت را چگونه میتوان توضیح داد؟
در رویکرد شریعتی به سنت، سنت، هم وجه هرمنوتیکی دارد که در پرتو پیشفهمهای عصری و معرفتی زمانه بازخوانی میشود و هم مادهای است که امکانات و قابلیتهای آن تحت عنوان «استخراج منابع فرهنگی» مورد بازسنجی قرار میگیرد و بعد از بازیابی عناصر و مواد پویای آن، صورتی جدید مییابد و متناسب با الگوها و قواعد متناظر با پُرسمانهای زمانه، بازسازی و صورتبندی میشود.
ـ تفاوت روشی «روشنفکری دینی» و «نواندیشی دینی» در چیست؟
از حیث روش، در کارنامه روشنفکری دینی شاهد رفت و آمدی مدام بین سنت و مدرنیته و بازی افقها از حال به گذشته و از گذشته به حال هستیم که به امتزاج، درآویزی و آمیزش افقها و رعد و برقهایی میانجامد که ماده اصلیاش از سنت و صورتش از روح زمانه است. در روشنفکری دینی اصالت از آنِ انسان است نه سنت و نه مدرنیته؛ که یکی (سنت) پیشساخته و برساخته و دیگری (مدرنیته) برساخته انسان است. در تلقی روشنفکری دینی، «انسان» جانشین خداست در ساحت هستی تاریخی و اجتماعی، و دین برای انسان است، نه انسان برای دین. در این رویکرد، الزام به سنت تا آنجاست که سنت، حافظ و پاسدار ساحت بشری باشد نه مانعی در راه رشد و تکامل او. دین در این تلقی، راه و رسم و شیوه زندگی و زیست آدمی است و به گفته اقبال لاهوری: «نه فکر مجرد است و نه احساس مجرد و نه عمل مجرد؛ بلکه بیان و تعبیری از تمام وجود آدمی است».
-جایگاه «دین» در این رفت و آمدها کجاست؟
دین در این رویکرد، به ساحت زندگی و زیست آدمی تحویل میشود؛ نه فقط دستگاهی از «گزارهها» است و نه تنها به «متافیزیک» تعمیم مییابد. بنابراین طرح مسائلی از جمله «تقدم کرامت انسان بر دین» و یا «تقدم عدالت بر دین» حرف و سخن تازهای نیست و پیش از آن در مباحث معتزله در قرن چهارم و در عصر ما با طرح حقوق بشر جایگاه ویژهای داشته است، البته به فرض این که مسئله کرامت انسان در قرآن و برداشت نواندیشی دینی از آن، با حقوق بشر اینهمان باشد. دکتر شریعتی به عنوان روشنفکر دینی سالها پیش از طرح مباحث نواندیشی دینی، مسئله تقدم انسان بر دین را مطرح کرده بود؛ تقدم انسان یعنی تقدم همه ساحات و وجوه او و نه وجهی از ساحت او.
ـ در نواندیشی دینی هم چنین مباحثی مطرح میشود.
بله؛ اما به نظر میرسد که در این باره، روشنفکری دینی نقش پیشتاز را داشته است و معلوم نیست که نواندیشی دینی با تأخیری تاریخی و معرفتی درصدد طرح کدام مسائل و موضوعهای تازه است که از حیث تاریخی و نیز عصری و دورانی، دیگران آن را مطرح نکرده باشند.
ـ آیا عقلگرایی را نمیتوان وجه مشترک روشنفکران و نواندیشان دینی دانست؟
درباره عقل هم باید گفت که در روشنفکری دینی، عقل، خصلتها و ویژگیهای متفاوتی دارد که یکی از ویژگیهای آن، خصلت انتقادی آن است که در فرایند نقادی تا بریدن دسته و بن و ریشه و ... پیش میرود. ولی به نظر میرسد که در نواندیشی دینی، عقل همان خصلت استدلالی را دارد که مقید به چارچوبهای پیشینی است و بیشتر حکم ابزاری را دارد در خدمت توصیف، توجیه، تشریح، مدلل کردن یا نفی و اثبات گزارهها، باورها و اعتقادات دینی. متکلمان در گذشته و حال، متوسل و متشبت به این کارکرد عقل بودهاند.
- تفاوت رویکرد روشنفکران و نواندیشان دینی به متن را در چه میدانید؟ متن دین و متن دینی چه نقشی در تعیین روش این دو گروه در بازخوانی متن دارند؟
«روش» در روشنفکری دینی، هم از متن دین و هم بیرون از آن اخذ میشود و در فهم دین و آموزههای آن به کار میافتد. مثلاً روشنفکری دینی با بهکارگیری روشهای علوم تجربی، انسانی و اجتماعی به بازخوانی متن و آموزههای وحیانی مینشیند. اما آن چه در کارنامه نواندیشی دینی دیده میشود، اغلب استفاده از روشهای درونمتنی است ــ که در جای خود بسیار ارزشمند و راهگشاست اما ممکن است در پاسخ به نیازها، مسئلهها و معضلههای عصری و نسلی که پیچیده، مرکب و لایهلایهاند، روندی تأخیری و گسسته از اقتضائات عینی و ذهنی جامعه امروز داشته باشد.
ـ به نظر میرسد که «روشنفکران دینی» باورهایی خارج از آموزههای دینی هم دارند و برای باورهای خود به استخراج تأییدهایی از دین دست میزنند؛ به گفته برخی، دین را به نفع علم مصادره میکنند. آیا این نقطه ضعفی برای وجه دینی روشنفکری دینی در برابر نواندیشی دینی نیست؟
این سخن در جای خود درست است. در دیدگاه شریعتی به این نوع رویکرد، رویکرد «انطباقی» گفته میشود که در آن علم اصالت مییابد و دین نقش فرعی و ثانوی پیدا میکند. اما پرسش این است که آیا نواندیشان دینی در مواجهه با دین و آموزههای آن از همه پیشفهمها، فرضیات، اصول و قواعد پیشینی و به قولی از «اسطوره چارچوب»، فارغ و منعزل هستند و فقط آنهایند که ارتباطی مستقیم، وثیق و بیمیانجی با هستی، متن، سنت و امر دینی دارند؟
واقعیت این است که همه علیالاطلاق و از جمله نواندیشان دینی، قطع نظر از دین، یک رشته باورها، پیشفرضها و امکانات برای تعبیر، تفسیر، تشریح و تبیین دارند و برنشسته در افق گذشتگان، به بازخوانی و بازاندیشی اصول، احکام و گزارههای آنها برای پاسخ به نیازها و پرسشهای زمانه میپردازند. فهم آنها در ادامه و امتداد فهم گذشتگان صیقل میخورد و تیز میشود؛ چرا که فهم از هر چیزی، «فهم از منظر کسی» است و این منظر، آغشته به زبان (نحوه و چگونگی ادراک)، گفتار (میانجی عین و ذهن) و ذهن اجتماعی (مفصل و لولای فرد و واقعیت) در مرحلهای از گسترش تاریخی است.