شناسهٔ خبر: 40219 - سرویس باشگاه ترجمه

جی. سی. لستر؛

خردگرایی انتقادی

انتقاد خردگرایی انتقادی به زبانی ساده و سرراست، نظرگاهی است که می‌گوید همه‌ی آن‌چه ادعا می‌شود دانش است، در غایت خود جز نظریه‌ای جایزالخطا نیست: حدس‌هایی صرف که می‌توانیم آزمایش‌شان کنیم اما هرگز با پشت‌ سر گذاشتن این آزمایش‌ها، به امری محتمل‌تر از حدس صرف بدل نخواهند شد. هرگز هیچ حقیقتی تا هیچ درجه‌ای وضع نشده است. چیزی که از پی می‌آید تنها یک طرح کلی است از شرحی بر این نظرگاه ضدشهودی.

فرهنگ امروز/ جی. سی. لستر، ترجمه آرمان سلاح‌ورزی:

 

خردگرایی انتقادی به زبانی ساده و سرراست، نظرگاهی است که می‌گوید همه‌ی آن‌چه ادعا می‌شود دانش است، در غایت خود جز نظریه‌ای جایزالخطا نیست: حدس‌هایی صرف که می‌توانیم آزمایش‌شان کنیم اما هرگز با پشت‌ سر گذاشتن این آزمایش‌ها، به امری محتمل‌تر از حدس صرف بدل نخواهند شد. هرگز هیچ حقیقتی تا هیچ درجه‌ای وضع نشده است. چیزی که از پی می‌آید تنها یک طرح کلی است از شرحی بر این نظرگاه ضدشهودی.

 

عقل سلیم حکم می‌کند که مردم در برابر نظرگاه‌های غیرعادی‌ای چون آنارشی لیبرتارین، بخواهند نظریه‌ی مربوطه ثابت، راستی‌جویی و توجیه شود یا دست‌کم به طریقی مورد تایید قرار گیرد (و این البته در مورد آن دسته از نظریه‌های غیرعادی است که همان ابتدا به ساکن به خاطر «بی‌معنی» یا افراطی بودن، کناری گذاشته نشده‌اند). با این حال چنین مطالبه‌ای در مورد نظرگاه‌هایی که محبوب اغلب مردم می‌شوند، معمولا جدی گرفته نمی‌شود. هرآینه شناخت‌شناسیِ خردگرایی انتقادی کارل پوپر (۱۹۰۲-۱۹۹۴) صحیح باشد، آن‌گاه این مطالبه‌ی مردم امری منطقا ناممکن خواهد بود.

علاقه‌ی پوپر در اصل به سرحدگذاری بود میان امر علمی و غیرعلمی بود (و نه آن‌طور که اغلب انگاشته می‌شود، میان علم و یاوه). نمی‌شود این معنا را صحیح دانست که نظریه‌های علمی به لحاظ شناخت‌شناسی تصدیق و توجیه‌شده‌اند (این عبارت کلی‌ای است که پوپر برای اشاره کردن به گونه‌های مختلف شالوده‌گرایی ترجیح‌ش می‌داد -شالوده‌گرایی در فلسفه‌ی علم آن منظری است که می‌گوید دانش به طریقی از تایید یک باور مشروعیت‌دهنده‌ی بیرونی برخوردار است. م)، چرا که نظریه‌هایی این‌طور عالم‌گیر (و در نتیجه به لحاظ دامنه: بی‌کران) هرگز نمی‌توانند تحت تایید مقدار کردان‌داری شواهد قرار بگیرند -حتی اگر همه‌ی آن شواهد به شکلی غیرپروبلماتیک، دقیق باشند. بدین‌تریب برای بازخوانش دیوید هیوم از مساله‌ی شناخت‌شناسی استقرا، هیچ راه‌حلی وجود ندارد. استقرا به لحاظ شناخت‌شناسی، اسطوره‌ای بیش نیست، هم از آن دست که صورت منطقی اصیل‌ش در آراء ارسطو، یعنی معکوس‌شده‌ی استنتاج، هم بیش از ایک اسطوره‌ی شناخت‌شناسی نبود. این پافشاری عامه‌پسند که علی‌رغم همه‌چیز شکلی از استقرا و توجیه‌پذیری برای علم وجود دارد، تلاش مذبوحانه‌ای است برای: رد کردن یک نتیجه‌ی حاصل از استدلال فلسفی با جهازِ عقل سلیم.

اما پوپر متوجه عدم‌تقارنی شده بود: ابطال نظریه‌های عالم‌گیر به لحاظ منطقی امکان‌پذیر است. تنها یک مثال نقض نیاز داریم. «همه‌ی قوها سفیدند» را نمی‌توان با شاهد آوردن هر تعداد کران‌دار مثال قطعی از قوهای سفید راستی‌آزمایی و تصدیق کرد. اما می‌توان با آوردن تنها یک مثال نقض از قوم غیرسفید باطل‌ش کرد، همان‌طور که همین نظریه‌ که «شواهد بسیار تاییدش می‌کردند» در نهایت با کشف قومهای سیاه در استرالیا، باطل دانسته شد. بنابراین به لحاظ روش‌شناختی می‌توانیم از برساختن گمانه‌های عالم‌گیری که وانمود نمی‌کنیم در غایت خود مورد تایید شواهدند، حسن استفاده را ببریم و سپس این گمانه‌ها را با سخت‌گیرانه‌ترین حالت ممکن آزمایش کنیم، هم از طریق مشاهده و هم از طریق انتقاد. می‌توانیم با فراغ بال تصدیق کنیم که اصولا ممکن است درباره‌ی هر نظریه‌ای بر خطا باشیم، صرف نظر از این‌که چه مقدار آزمایش روی نظریه انجام داده‌ایم. این گرایش بعد‌ها با عنوان «ابطال‌گرایی» شناخته شد.

دلالت وابسته به این عقیده را در نظر بیاورید. هیچ دلیلی ندارد که فکر کنیم در باب یک نظریه‌ی معین به خطا رفته‌ایم، مگر آن‌که مثال نقضی یا انتقادی به ظاهر خوب، برای آن نظریه بیابیم. بنابراین شک‌گرایی را باید به این خاطر برقرار داشت که دانش همواره ناقطعی است، نه به این خاطر که دانش ناممکن است: اغلب نظریه‌هایی در اختیار داریم که صحیح‌ند. نظریه‌های متافیزیکی صرفا به لحاظ تجربی ابطال‌ناپذیرند اما ممکن است صحیح باشند. و همه‌ی نظریات علمی پیش‌فرض‌ها یا نتایجی متافیزیکی دارند. به ظاهر مشاهدات منفرد نیز، هم مملو از نظریه‌اند هم نتایجی بی‌شمار دارند. در نتیجه آن‌ها هم در وضعیت تصدیق‌ناپذیری قرار دارند، هر چند خود پوپر هم گاهی از «ابرام» شواهد منفرد می‌نوشت. این نظر‌گاه قصد ندارد وجود احتمالات را نفی کند، بلکه تنها می‌خواهد القا کند که احتمالات هم در چهارچوبی «وجود» دارند که در غایت خود تنها گمانه و تخمین‌ صرف‌ند. خردگرایی انتقادی هم توصیفی است هم تجویزی. توصیف می‌کند که ما برای ارتکاب فعلی که علمی باشد، باید چه کاری انجام بدهیم: گمانه‌زدن و آزمایش کردن. اما همچنین تجویز می‌کند که برای ارتکاب بهتر فعل علمی چه باید بکنیم: گمانه‌های جسورانه‌تر زدن و آزمایش‌های سخت‌گیرانه‌تر کردن.

منتقدان گاهی می‌گویند که ابطال‌پذیری قابل ابطال نیست و در نتیجه با معیار‌های خود شکست می‌خورد. درست است که به لحاظ تجربی قابل ابطال نیست، هر چند قابل انتقاد هست، اما نظریه‌ای شناخت‌شناسانه بنا نیست یک نظریه‌ی علمی باشد. فلسفه علم نیست. بعضی از منتقدان هم می‌گویند که نمی‌توان به طور قطعی مثال نقض را هم تصدیق کرد، و در نتیجه ابطال‌پذیری نیز ناممکن است. یا به طریقی دیگر می‌گویند که اگر ابطال‌پذیری ممکن است آن‌گاه ابطال یک نظریه‌ی عالم‌گیر موجبِ تصدیق نقض آن است، پس برخی تصدیقیدن‌ها هم ممکن‌اند. با این‌حال، این بخشی از ابطال‌گرایی است که می‌گوید یک ابطال «مشروعیت‌یافته» ممکن نیست. ابطال‌های مفروض خود گمانه‌هایی هستند که در معرض آزمایش باقی می‌مانند، هرچند در یک زمان تنها می‌توانیم یک چیز را آزمایش کنیم و همه‌ی آزمایش‌ها هم فقط تا حدی توانا هستند. نکته این است که ما بنا به اصل می‌توانیم به مشاهده‌ی یک مثال نقض یکه برای یک نظریه‌ی عالم‌گیر بپردازیم (یک قوی سیاه ببینیم) در حالی که بنا به اصل نمی‌توانیم مثال‌های تصدیق‌گر را مشاهده کنیم (سفیدی همه‌ی قوها را، در همه‌ی زمان‌ها و مکان‌ها، ببینیم). بنابراین آن‌جا که ابطالی دست‌کم امکان‌پذیر است، ما، همچون قبل، محقیم گمانه بزنیم که بطلانی یافته‌ایم به شرط آن‌که نتوانیم این بطلان را مردود بدانیم. اما هرگز از قلمروی گمانه و تخمین بیرون نخواهیم آمد.

تا حدودی به لطف کار انتقادی فلاسفه‌ی دیگری جز خود پوپر، این شناخت‌شناسی ابطال‌گرایانه به ریاضیات و منطق و اخلاق و همه‌ی حوزه‌های دیگر دانش‌ هم بسط یافت و در نهایت با عنوان «خردگرایی انتقادی» شناخته شد. بیرون از حیطه‌ی علوم تجربی، أسلوب خردگرایی انتقادی عبارت است از جستنِ فعالانه و نامنقطع نقد، به واسطه‌ی رد کردن هرگونه شالوده‌ی شناخت‌شناسانه. حتی در ریاضیات و منطق: یک اثبات معتبر همان‌قدر نیرومند است که فرض‌هایش، نه بیشتر. فرض‌ها یا گمانه‌ها تنها جهازی هستند که برای حرکت کردن در همه‌ی حوزه‌های دانش در اختیار داریم.

احتمالا فضل‌فروشی و ملا‌نقطی‌مآبی است اگر از همه‌ی عبارات و کلمه‌بندی‌های «مشروعیت‌گرا» در مکالمات روزانه پرهیز کنیم، به ویژه اگر پای استدلال کردن له یک نظریه (یعنی تایید آن) در میان باشد: مثل این خواهد بود که از گفتن «طلوع» پرهیز کنیم چون با انگاره‌ی گردش زمین به دور خورشید در تناقض است. کافی است که درک کنیم و به روشنی بیان کنیم که یک نظریه در غایت خود تنها می‌تواند گمانه یا تخمینی باقی بماند و چنان استدلال‌هایی له یک نظریه تنها می‌توانند به‌خوبی نتایج یا شواهد آشکار مربوط به نظریه را شرح دهند، که البته برای درک آن نظریه و برانگیختن نقد، مفید خواهد بود. بسیاری از آنچه «مشروعیت‌بخشی» دانسته می‌شود صرفا چنین توضیحات و تشریحاتی است.

شاید دست‌کم یک مورد استفاده‌ی ناشالوده‌گرایانه از «مشروعیت» باشد که خردگرایان انتقادی بتوانند بی‌که تناقضی با دیدگاه‌هایشان روی بدهد، از آن بهره ببرند. این در آن شرایط است که یک فرض را واقعیت‌های معلوم و نقدها، «تنومند» کرده‌اند. به بیان دیگر، فرضیه به نظر بی‌مشکل می‌رسد. اما این بدان معنا نیست که به همه طریق مورد تایید قطعی است یا در هر معنی به ظاهر «مشروع» باقی خواهند ماند.

اگر خردگرایی انتقادی را کاملا هم درست ندانیم، خود دیدن این‌که کدام نظریه‌ها می‌توانند بررسی انتقادی را تاب بیاورند می‌تواند به مثابه راهی عملی و سودمند در برخورد با نظریه‌ها، دانسته شود، حتی مشروعیتگرایان که نمی‌توانند بر سر مشروعیت این و آن نظریه و چگونگی این مشزوعیت به توافق برسند، هم این کارآمدی بررسی انتقادی را خواهند پذیرفت. منظر کلاسیک دانش، منظری است وابسته به مشروعیت، به باور راستین. خردگرایی انتقادی می‌گوید که آن مشروعیت‌بخشی ناممکن است، و ناظر بر این است که اغلب نظریات مهم علمی حقیقت ندارند، و معتقدت است که باور در این میانه محلی از اعراب ندارد. به همین سبب است که نظرگاه خردگرایی انتقادی در باب دانش را، با ته مایه‌ی طنز، نامشروع، ناصحیح و ناباور شرح داده‌اند.

 

منبع: سایت بورژوا