شناسهٔ خبر: 41741 - سرویس دیگر رسانه ها

مصلح تقريب‌گرا/ بازخواني آراي شيخ محمد عبده در سالروز درگذشت او

محمد عبده، متفكر و مصلح مصري، شاگرد سيدجمال‌الدين اسدآبادي بوده و با داشتن تفكرات مصلحانه و اصلاح‌گرايانه، استبداد داخلي و استعمار خارجي را عامل عقب ماندگي مسلمانان مي‌دانست. يكي از نكات اصلي تفكر عبده اين بود كه عقل و شرع را با يكديگر هماهنگ مي‌دانست.

فرهنگ امروز/ سيد محمدرضا احمدي بروجردی:

محمد عبده، متفكر و مصلح مصري، شاگرد سيدجمال‌الدين اسدآبادي بوده و با داشتن تفكرات مصلحانه و اصلاح‌گرايانه، استبداد داخلي و استعمار خارجي را عامل عقب ماندگي مسلمانان مي‌دانست. يكي از نكات اصلي تفكر عبده اين بود كه عقل و شرع  را  با يكديگر هماهنگ مي‌دانست. وي برخلاف برخي متفكران ديني متاخر مصر از جمله محمد عابد الجابري، نصر حامد ابو زيد و محمد اركون كه كاملا سكولار هستند و نهاد دين را از نهاد سياست جدا مي‌دانند، بين دين و سياست رابطه عميقي برقرار كرد و درصدد اصلاح خلافت عثماني بود. عبده سكولار نبود و چون بحث تصحيح حكومت ديني را مطرح مي‌كرد تفكرات او با تفكرات آنها تفاوت ماهوي داشت. آنها معتقد بودند كه دين اساسا سكولار است و اصلا ارتباطي با حكومت ندارد، در حالي كه عبده معتقد به نظام ديني و خلافت بود.

آشنايي با سيدجمال‌الدين اسدآبادي
محمد عبده دوره تعليمات اوليه را وارد دانشگاه الازهر شده و به تحصيل پرداخت اما از آنجايي كه نظام الازهر بر او ناخوشايند مي‌آيد عزلت گزيني از جامعه و درس و رياضت نفس را پيشه كردتا زماني كه با سيد جمال آشنا شد. سيد جمال تاثير چشمگيري بر زندگي محمد عبده گذاشت و او را دوباره به زندگي اجتماعي بازگرداند. پس از تبعيد سيد جمال، وي مسلمانان مصر را به نهضت احياي او دعوت كرد. در مرحله‌اي ديگر، به غرب سفر كرده و با مدرنيسم آشنا شد و در نهايت، به مصر بازگشته و با كنار گذاشتن فعاليت اجتماعي- سياسي و اشتغال به آموزش، فرهنگ، قضا و تفسير قرآن پرداخت. نكته قابل توجه در زندگي عبده اين بود كه افرادي مثل اسپنسر، گوستاولوبون، تولستوي و امثال آنها بر او تاثير زيادي داشته و اين تاثيرات، بعدها كه به عنوان مفتي اعظم مصر فعاليت مي‌كرد خود را نشان داد؛ مثل اينكه فتاوايي داشت راجع به كساني كه در خارج زندگي مي‌كنند كه مي‌توانند لباس‌هاي غير سنتي بپوشند يا فتوايي كه درباره اكل ذبح غيراسلامي داشت و معتقد بود كساني كه در كشورهاي غيراسلامي زندگي مي‌كنند مي‌توانند از گوشتي كه غيرمسلمانان ذبح كرده‌اند، بخورند. عبده كتاب‌ها و آثار مهمي نيز دارد؛ شرح نهج‌البلاغه، تفسير المنار، رساله‌التوحيد، حاشيه بر شرح دواني بر «العقائد العضديه»، «مقتبس السياسه» كه شرح خطبه مالك اشتر است و...
سلفي  عقل‌گرا
نكته ديگري كه بسيار حايز اهميت بوده و نشانگر تحول دروني اوست اين است زماني كه در الازهر درس مي‌خواند با اينكه به عنوان سلفي معروف بود اما سلفي‌اي محسوب مي‌شد كه به‌شدت به عقل اهميت مي‌داد زيرا در مذاهب كلامي نيز تقسيم‌بندي‌هايي وجود دارد. معتزله عقل‌گرا و اشعري مسلك‌ها سنت‌گرا هستند، ماتريدي‌ها نيز بينابين اين دو قرار مي‌گيرند اما با شيعه اماميه متفاوت هستند. گروه ديگري نيز با نام اهل حديث شناخته مي‌شوند كه نخستين امام آنها مالك يكي از ائمه فقهي اهل سنت بود كه بعدها احمدبن حنبل نيز به عنوان امام الاهل الحديث ناميده شد. سلفي‌ها اهل حديث به شمار مي‌آيند اما تندروتر هستند و مبدع آنها ابن تيميه در قرن هفتم است. سلفي‌ها معتقد هستند كه بايد به سيره سلف صالح بازگشت اما در اينكه سلف چه كساني هستند اختلاف وجود دارد؛ آيا سلف، صحابه و تابعين هستند يا صحابه، تابعين و تابعين تابعين را بايد سلف محسوب كرد. قدر مسلم اين اختلاف، صحابه و تابعين را در نظر مي‌گيرد.
نسبت عبده با سلفي‌هاي امروزي
البته امروزه سلفي‌ها به گروه‌هاي مختلفي تقسيم مي‌شوند؛ سلفي‌هاي مصر كه خود دو گروه هستند؛ سلفي‌هاي تندرو مثل اخوان‌المسلمين و يك سلفي كه با عنوان كاستا (Costa) شناخته مي‌شوند. آنها در خانه‌هاي مجلل زندگي مي‌كنند و اتومبيل‌هاي
گران‌قيمت سوار مي‌شوند و در قهوه‌خانه‌هايي كه مثل استارباكس است جلسات خود را برگزار مي‌كنند اما عقايد سلفي را نيز دارند. سلفي‌هاي سعودي كه وهابي‌ها هستند و سلفي‌هاي بسيار تندرويي كه در شبه قاره هند و پاكستان زندگي مي‌كنند. همه اينها در تمسك به سلف صالح متفق هستند اما در تندروي‌ها و برخي عقايد تفاوت‌هايي دارند. اختلافات همه مذاهب كلامي بر سر يك سري مسائل اعتقادي مثل بحث ايمان و كفر، توحيد، كلام خدا، مرتكب كبيره و بحث مومن و كافر و مسائلي از اين قبيل است. به طور مثال بحث ايمان و كفر يكي از مهم‌ترين مسائل آنهاست. امروز داعش نيز خود را سلفي مي‌خواند، اينكه داعش سلفي است يا خير بحث ديگري است اما شهيد مطهري مي‌گويد عبده طرفدار اصلاح تدريجي بوده بنابراين نمي‌توان گفت همخواني با سلفي‌هايي از جنس داعش دارد. ممكن است داعش بخواهد از تفكرات شيخ محمد عبده استفاده كند اما اين نياز دارد كه به عقايد كلامي آنها نيز نگاهي داشته باشيم، چرا كه در اين ميان يكي از مباحث مهم، بحث ايمان و كفر است. اين يك بحث جديد نيست و آشنايان به مذاهب كلامي مي‌دانند كه اين اتفاقات در زمان اميرالمومنين نيز وجود داشته چرا كه خوارج اعتقاد داشتند كه كشتن كافر و حتي خانواده وي مادامي كه توبه نكرده‌اند جايز است. بنابراين براي اين بحث، بررسي فرقه‌هاي مختلف ضروري است.  نكته قابل توجه ديگر اين است كه محمد عبده در زمان تحصيل در الازهر كتاب «عقايد نسفي» را خوانده است. خاندان نسفي ماتريدي بودند، عبده «عقايد نسفي» را خوانده و آن را تدريس مي‌كرده كه مورد عتاب نيز واقع شده است. مذهب كلامي نسفي ماتريدي بوده كه عقل را قبول داشتند. صفات خبري نيز يكي از مباحثي است كه درباره آن بين اين گروه‌ها و مذاهب اختلاف نظرهاي عميقي وجود دارد مثل اينكه خداوند بصير است، با چشم مي‌بيند، مي‌نشيند، راه مي‌رود و صفات انساني كه به خدا نسبت داده مي‌شود. اينكه تفسير و تاويل اينها چگونه است، آيا بايد با عقل يا با شرع سنجيد يا آن را به خدا واگذار كرد. عبده از آنجا كه عقايد نسفي را خوانده تا حدي به عقل‌گرايي ميل پيدا مي‌كند و به دليل همين تاثير است كه عقل و شرع را باهم هماهنگ مي‌داند. با اينكه عبده را سلفي مي‌خوانند و اين تعبيري بود كه لويي ماسينيون در ١٩٢٥ ميلادي، براي او به كار برد و اركان اجماع سلفي‌گري را
سيد جمال‌الدين اسدآبادي، محمد عبده و رشيدرضا دانست. خود رشيد رضا نيز عنوان السلفيون را در مقابل اشاعره يا اشعري‌مسلك‌ها دانسته، جمال‌الدين قاسمي نيز تاكيد كرده كه رشيدرضا در مكاتبات خود عنوان السلفيون را در مقابل اشاعره به كار مي‌برده است. رشيدرضا معتقد بود كه جريان سلفي مصر عضوي از مدرسه الفكريه سيد جمال است اما اينكه درست است يا خير ما قضاوت نكرده و فقط بر اساس گزارشات موجود كه حتي رشيدرضا و خاويار را نيز سلفي مي‌دانند، روايت مي‌كنيم. يكي از نكات مهم اين موضوع، بحث سلفي‌ها و مدرنيته است؛ در عقايد عبده نيز تجددگرايي‌هايي به وجود آمد كه از همكاري‌هاي عبده و سيدجمال و تاثيراتي كه از او گرفت ناشي مي‌شد. آنها در تبعيد روزنامه عروه الوثقي را تاسيس كردند، زيرا عبده به غرب رفت و سيدجمال نيز دانش‌آموخته غرب بود. سلفي‌هاي امروزِ آنها نيز به همان شكل،
تعقل‌گرا، نافي تقليد و اجتهاد محور هستند و به همين دليل يك حالت اصلاح‌گرايانه دارند. بدين‌ترتيب گرچه عبده سلفي ناميده مي‌شود اما با سلفي كه در شبه قاره يا سعودي مي‌بينيم و حتي با سلفي اخوان‌المسلمين تفاوت‌هايي دارد. در واقع او را بايد بيش از يك نوانديش، به عنوان يك مصلح در نظر گرفت كه در مصر و در الازهر تاثيرات بسزايي داشته و كساني كه مصلحانه عمل مي‌كردند با تفكرات او در ارتباط بودند.
براي پرداختن به انديشه‌هاي عبده بايد به «تئوري بحران» كه توسط برخي انديشمندان مطرح شده است نيز توجه داشت، به اين معنا كه انديشه‌هاي فرد با بحران‌هاي زمان او در ارتباط هستند. لذا براي درك بهتر انديشه‌هاي فرد بايد ابتدا بحران‌هاي زمان او را فهم كرد. عبده در اوايل قرن بيستم فوت كرد، قرني كه علوم تجربي و تكنولوژي پيشرفت زيادي كرده و فعاليت عبده نيز در همين زمان بود. سوالات زيادي مطرح شد و از آنجا كه جهان مدرن، غرب و اروپا در حال رسيدن به اوج علم بوده و مسلمين رو به انحطاط بودند سوالاتي از اين قبيل نيز مطرح شد كه دين مانع رشد توسعه يا عامل رشد آن است؟ بهترين راه براي رسيدن به صلاح چيست؟ براي كم كردن فاصله با غرب چه بايد كرد و حفظ دينداري با مظاهر غربي چگونه امكان پذير است؟ بنابراين مي‌بينيم كه اين وجه مشتركي است كه بين سيد جمال، عبده و ديگراني مثل عبدالرحمن كواكبي وجود داشته است. عبده در پاسخ به اين سوالات، دو دوره را در زندگي خود طي كرده است؛ در ابتدا جواب‌هاي سياسي مي‌دهد اما بعدها كه برمي‌گردد رويكرد او تربيتي  و  فرهنگي مي‌شود.
تلاش براي اثبات عدم تعارض
 دين و عقل
تمام تلاش عبده بر اين بوده كه ثابت كند دين و عقل تعارضي با يكديگر ندارند بلكه در ارتباط نيز هستند. يكي  از نكاتي كه در انديشه كلامي عبده وجود دارد رابطه عقل و دين است و اينجاست كه عقايد ماتريدي او اثر خود را نشان مي‌دهد چرا كه يكي از مباحثي كه در رابطه
دين و عقل مطرح مي‌شود بحث حسن و قبح است و اينكه آيا عقل مي‌تواند خوبي و بدي را درك كند يا خير. اشاعره معتقد هستند كه حسن و قبح شرعي است يعني خوبي و بدي آن است كه خدا مي‌گويد اما معتزله اعتقاد دارند كه عقل، خوبي و بدي را درك مي‌كند. در غرب نيز در اين رابطه، بحث فلسفه اخلاق مطرح مي‌شود. عبده نيز قايل به حسن و قبح عقلي بوده و يكي از انديشه‌هاي كلامي او توجه به اهداف دين بوده است. عبده همچنين به احكام ثابت و متغير دين توجه داشته و آن را پذيرفته بود. در اصول اهل سنت بحثي به نام مقاصد الشريعه وجود دارد كه به مرور در حال مطرح شدن در مذهب شيعه نيز هست. بنيان‌گذار آن شاطبي (قرن هفتم) بوده، گرچه قبل از او نيز غزالي اين بحث را مطرح كرده و فخر رازي در «مستسفي» نيز اشاراتي داشته است. مقاصد الشريعه مي‌تواند درباره احكام ثابت و متغير دين نكات خوبي به ما بگويد. نكته بعدي در انديشه عبده، بحث عقل و اجتهاد است كه برگرفته از همان عقايد نسفي است و ظاهر شريعت را با برهان قاطع عقلي تاويل مي‌كند. نكته ديگر، بحث اجتهاد و حل مساله احكام ثابت و متغير بوده كه عبده معتقد بود فهم آيات و روايات نياز به كمك دليل عقل و قياس دارد. در واقع اجتهاد از ديدگاه عقل چند كاربرد دارد؛ يكي تطبيق اسلام با شرايط و مقتضيات زمان و مكان توسط اجتهاد است به اين معنا كه اسلام جمع بين اسلام و تجدد و مدنيت غرب را فراهم مي‌كند. دوم، جمع بين حكومت ديني و حكومت عرفي با تاكيد بر عقل مصلحت عام است. سوم، اعطاي صبغه شرعي به مجالس قانونگذاري جديد با تكيه بر اصل اجتهاد و شورا و چهارم، امكان تلفيق بين آراي مذاهب مختلف است. در اين حوزه است كه بحث تقريب مذاهب مطرح مي‌شود و عبده را نيز به عنوان يك مصلح تقريب‌گرا   مي‌شناسند.
با ارايه اين توضيحات درباره انديشه‌هاي كلامي عبده، براي انديشه‌هاي سياسي او نيز حوزه‌هاي متعددي را مي‌توان در نظر گرفت. يكي از اين مباحث، بحث حكومت ديني و نظام خلافت است كه عبده قايل به تفكيك شؤون ديني و دنيوي نبود. زيرا در مسيحيت مطرح بود كه سهم خدا را بايد به خدا و سهم قيصر را به قيصر واگذار كرد اما عبده معتقد بود اسلام كار قيصر را كه حاكم است به خود او واگذار نمي‌كند بلكه او تابع اوامر الهي و پاسخگوي اعمال نيك و بد خويش است. به همين دليل نيز عقيده به نظام خلافت داشته و به دنبال اصلاح نظام عثماني بود و نظام خلافت را راه رسيدن مردم به خواسته‌هاي عرفي و مدني آنها مي‌دانست. لذا عبده معتقد بود كه خليفه معصوم نيست اما بايد مجتهد باشد و اجتهاد براي خلافت شرط است. نكته ديگري كه در انديشه سياسي عبده حايز اهميت است خصلت مدني اقتدار حكومت است، وي معتقد بود كه اقتدار خليفه ناشي از راي مردم است و آنها با بيعت خود به حاكم اسلامي مشروعيت مي‌بخشند. اين نيز با تئوكراسي فرق دارد؛ در تئوكراسي مشروعيت از سوي خدا است و حاكم نيز در مقابل مردم پاسخگو نيست اما در نظام خلافت، مشروعيت با راي مردم است. بحث ديگر، نظام شورا است، عبده معتقد بود امور دنيوي و معيشتي مردم را بايد به خود آنها واگذار كرد بنابراين معتقد به مجلس محلي و كشوري بود كه اين شورا نيز بايد شكل شرعي داشته باشد.
تفاوت عبده با سيد جمال
نكته ديگر، بحث قانونگذاري است كه مرجع اصلي در آن، احكام شريعت است لذا اجتهاد با تكيه بر عقل و عرف مي‌تواند به قانونگذاري كمك كند. عبده همچنين نظام خلافت را يك نظام ديني و بر اساس فتوا، كارآمد مي‌دانست. شهيد مطهري در كتاب «نهضت اسلامي در صد سال اخير» براي عبده و سيدجمال دو تفاوت را ذكر مي‌كند؛ سيد جمال انقلابي فكر مي‌كرد اما عبده طرفدار اصلاح تدريجي بود. دوم اينكه
سيد جمال، مبارزه با استبداد و استعمار را در رأس برنامه‌هاي خود قرار داده بود اما عبده بعد از جدا شدن از سيد تغيير عقيده داده و معتقد بود كه آموزش و پرورش و تربيت ديني جامعه بر حركت سياسي تقدم دارد. سومين نكته‌اي نيز كه من به اين بحث اضافه مي‌كنم اين است كه عبده برخلاف سيدجمال، گرايشات صوفيانه داشت كه برگرفته از عقايد نسفي بود زيرا ماتريدي‌ها عقايد صوفيانه نيز داشته‌اند.
عبده و مساله تقريب مذاهب
اما بحث ديگري كه گاه مطرح مي‌شود نسبت بين انديشه‌هاي عبده و شيخ شلتوت است كه در توضيح آن مي‌توان گفت عبده درصدد اصلاح بين امت اسلامي بود و قصد نزديك كردن آنها به يكديگر را داشت. اين همگرايي بين مسلمانان كه در نظر عبده وجود داشت برگرفته از نظرات سيد جمال بود زيرا او نيز به عنوان يك مصلح و همچنين در مباحث تقريب نيز مطرح است. تلاش عبده در تقريب بين امت اسلامي بوده و در تقريب مذاهب، كمتر به سمت تشيع و اماميه رفته است گرچه در برخورد با نهج‌البلاغه مجذوب كلام اميرالمومنين(ع) مي‌شود. اين خصوصيت عبده يكي از نكاتي است كه در زندگي او تاثير زيادي داشته و اين نيز ناشي از انديشه او بوده زيرا پيش‌تر ذكر شد كه يكي از بحث‌هاي مطرح در انديشه‌هاي كلامي عبده، بحث اجتهاد و احكام ثابت و متغير است. در انديشه او كاربرد اجتهاد، تلفيق آراي مذاهب مختلف است كه در اينجا يك همگرايي با بحث تقريب به وجود مي‌آيد. البته بحث تقريب تنها بين شيعه و اهل سنت مطرح نيست بلكه بين خود مذاهب فقهي اهل سنت نيز اختلاف وجود دارد و گاه آنها يكديگر را نفي مي‌كنند. به طور مثال بخاري در دو قسمت از «صحيح بخاري» بدون ذكر نام، با القابي ابوحنيفه را نفي مي‌كند. بخاري شاگرد احمد بن حنبل بوده و اهل حديث محسوب مي‌شود. وي «صحيح بخاري» را تاليف كرده كه به اعتقاد برخي از اهل سنت پس از قرآن، صحيح‌ترين كتاب روي زمين است. لذا عبده در اين بحث نيز يكي از مصلحان تقريب به شمار مي‌رود. در جهان تشيع نيز متفكراني از عبده تاثير پذيرفته‌اند چرا كه عبده در حوزه سياسي مصلح بوده و آشنايي شيعه با او در شرح نهج‌البلاغه نيز بين نظريات او و شيعيان پيوند برقرار مي‌كند و مورد استقبال آنها قرار مي‌گيرد. در حال حاضر نيز حداقل مصريان و همچنين كساني كه عقايد اصلاح‌گرايانه دارند نمي‌توانند نسبت به نظريات عبده بي‌اعتنا باشند. البته عقايد وي بيشتر تحت تاثير سيد جمال بوده و پس از آن، كسي كه او را بسيار مطرح مي‌كند شاگرد او رشيدرضا است. امروز نيز مي‌بينيم كساني كه تفسير قرآن مي‌كنند نمي‌توانند «تفسير المنار» را كنار بگذارند.
٭ پژوهشگر ديني و نوه آيت‌الله
 العظمي بروجردي (ره)

 

منبعک روزنامه اعتماد