فرهنگ امروز/ عبدالرسول خلیلی استاد علوم سیاسی:
مصاحبه با دکتر شایگان، در شماره ٣٧٠٤، سهشنبه ٧ دی ماه ١٣٩٥صفحه سیاستنامه روزنامه اعتماد، از منظر اینکه او خود را متفکری آزاد میداند تا فیلسوف، نشانههایی از گرایش به نوعی غربگرایی به صورت بومیگرایان فرهنگی راستکیش را در ذهن تداعی میکند، آنچنان که همانند دوران نوجوانیاش غرب برای او همهچیز است و هر چه غربی است را دوست دارد. آنجا که بعدها در این اواخر گفته است من به این نتیجه رسیدهام که منشا زندگی اجتماعی و قانون و مدنیت و حقوق بشر و دموکراسی و تمام چیزهای مشابه آن در جهان مدرن، غربی است و نتیجه چهارصد سال تاریخ آنها؛ و به قول چرچیل دموکراسی بدترین سیستم حکومتی است اما چه کنیم که بهتر از آن وجود ندارد. او درادامه میگوید: من فکر نمیکنم که سرمایهداری و بازار آزاد مطلوب است اما تمام تجربههای قرن بیستم نشان داد که بقیه راهها بنبست است و ما را به جایی نمیرساند!
تعطیلات تاریخی؟!
این القائات غرب برتری، در حالی است که فریدریش نیچه کل تاریخ غرب را تاریخ نیهیلیسم تعبیر کرده بود. از نظر شایگان، تمدنهای آسیایی، نه فقط ایران و دیگر کشورهای اسلامی، بلکه هند و چین و... همگی در «تعطیلات تاریخی» بهسر میبریم، باید کوکهای ذهنی مان را عوض کنیم. او با پیش کشیدن اسکیزوفرنی فرهنگی این تعبیر گوبینوی فرانسوی را میآورد که ایران را به آب راکدی تشبیه کرده که در آن بسیاری فعل و انفعالات در جریان است و میتواند موجود عجیبی از آن بیرون بیاید! این جملات در حالی از زبان شایگان گفته میشود که میشل فوکو در ایران، روح یک جهان بیروح بر آن است که نظام حقیقت غربی با نظام حقیقت ما یکی نیست. بدین خاطر نمیتوان علم را در معارف اسلامی و شرقی و علمی که غربیان از آن مراد میکنند، یکی دانست. شایگان که دکترایش را درباره هند و فلسفه تطبیقی اخذ کرده و با پیوستن به حلقه اصحاب تاویل، در غیاب سید حسین نصر ترجمه دوسویه گفتوگوهای علامه طباطبایی و هانری کربن را بر عهده داشته، انقلاب مذهبی چیست؟ افسونزدگی جدید؛ هویت چهل تکه و تفکر سیار و چند کتاب دیگر از آثار مهم اوست که به فرانسه نوشته است. به گفته خودش بعد از این کتابها دیگر فکر میکند و بیش از این هم حرفی برای گفتن ندارد! شاید به همین دلیل است که محتوای مصاحبه او در شماره ٣٧٠٤، سهشنبه ٧ دی ٩٥ روزنامه اعتماد با مصاحبهاش در مهرنامه شماره ٢، اردیبهشت ماه ١٣٨٥ هیچ تفاوتی ندارد.
نقد شایگان به شریعتی
دشمنی شایگان با دکتر علی شریعتی با خرده گرفتنهای او از سنت بر آن است که هرچه ما رشته بودیم، شریعتی پنبه کرد! شایگان بر آن است که شریعتی حتی پیش از انقلاب زمینه مساعدی برای ایدئولوژی زده کردن به وجود آورده بود. از نظراو، قبل از هر زمینلرزه اجتماعی، انسان در شکلگیری یک میدان مغناطیسی شرکت میکند که از همان آغاز ذهن را مشروط و مقید میسازد و بر همین اساس حتی روشنبینترین کسان را به دام میاندازد و تفکر انتقادی انسان را میبندد و فلج میکند. از نظر او، از این وضعیت تا لجامگسیختگی روانشناسی تودهها گامی بیش نیست. اینکه شایگان و امثال او در تاریخ روشنفکری ایران از نگاه تغییر اوضاع در جامعه ایرانی و جهانی کاری کرده باشند و باعث تغییر اجتماعی یا سیاسی و حتی فرهنگی شده باشند، جای پرسش و تردید بسیار وجود دارد؟! از این بابت به واقع دست او خالی است و از بابت گرد صحبت کردنهایش به مانند دیگرهمفکرانش باید جوابگو باشد. جمله طه حسین، نویسنده مصری، که کتابش را به کسانی تقدیم کرد که نه خود کاری میکنند و از اینکه دیگران کار میکنند، ناراحت میشوند! موید این بیگانگی با مسوولیت تغییر اجتماعی شایگان وهمفکرانش است، یعنی کاری که شریعتی در ایفای نقش تغییر انجام داد و او نتوانست. شایگان بر آن است که به محض آنکه بخواهید یک سنت را سوار بر جامعه و امور کنید، آن را تبدیل به ایدئولوژی کردهاید. او که در مقابل این نگاه با آشتی با غرب به غربنوازی رسیده است، این را هم میگوید که گاه خود غرب هم به سمت ما میآید، هر چند پذیرش ابزارهای جدید از غرب متافیزیک خودش را نیز دارد، زیرا وقتی صحبت از حقوق بشر میشود، پای انسان به میان میآید و دیگر شما یک شهروند هستید و امت هم تبدیل به جامعه مدنی میشود. شایگان تمدن غرب را متنوعترین تمدن روی کره خاکی میداند و اشکال کار را در این میبیند که اغلب ما راجع به غرب حرف میزنیم، بیآنکه ماهیت واقعی آن را به درستی بشناسیم. از نظر او آنها بودند که شیوه پرسش کردن را به ما آموختند و به ما یاد دادند! وی همچنین بر آن است که ما تمدنهای آسیایی، نه فقط ایران و دیگر کشورهای اسلامی، بلکه هندو چین و... همگی در تعطیلات تاریخی بسر میبردیم. از قرن شانزدهم میلادی به بعد هر چه در دنیا اتفاق افتاد، اعم از فلسفه و علوم، کار غربیها بوده است! از نظر این اندیشمند غربگرای غربنواز، هیچیک از ما تمدنهای غیرغربی به این تحولات اساسی مانند رنسانس، عصر اصلاح دین و روشنگری و انقلاب صنعتی توجهی نکردیم.
راه روشنگری ایرانی
از نظر شایگان، نخستین نطق سیدجمالالدین اسدآبادی در کلکته خیلی جالب است. او گفت تا روح فلسفی (منظورش روح علمی بود) بر ما نتابد، در جهل مرکب باقی خواهیم ماند. شایگان با وجود تاکید بر اهمیت گفته سید جمال، در موضوع علم با ارنست رنان، موضوع اهمیت اسلام را در نظر سید مغفول میدارد به علاوه اینکه نگاه سید جمال را اکثر اندیشمندان ایران از جمله خود شایگان دنبال نکردند، به نحوی که حتی کسانی را هم که در ادامه راه دنباله رو سیدجمال بودند، شایگان نفی میکند! از اینکه شایگان راه سید جمال این علامه فهام را مثبت ارزیابی میکند، آغاز بسیارخوبی برای رهایی او از غربنوازی به مثابه شناخت درست غرب است، به ویژه در زمانی که هدفمان خدمت به جامعهای است که سخت به توجه به نگاه روح علمی سیدجمال نیازمند است. پاسخ سید جمال در رد یک کنفرانس ارنست رنان به نام دین اسلام و علوم در سال ١٨٨٣ میلادی باعث شد تا رنان در مقاله جوابیه خود در باره سید جمال چنین بگوید و وصفی و حکمی پر نوازشتر از زبانی صالحتر از این در حق سید هیچوقت کسی نشنیده است: « کمتر اشخاصی در من تاثیری شدیدتر از این تولید کردهاند، همین مکالمه من با او (سیدجمالالدین) بیشتر از همه مرا وادار کرد که موضوع کنفرانس خودم را درسوربن به قرار زیر انتخاب کنم: «روابط روح علمی و اسلام». با این اوصاف باید گفت که نباید در سید جمال متوقف ماند، آنچنان که شایگان به صورت ناقص در او مانده است. باید راه او را در افکار محمد اقبال لاهوری، دکتر علی شریعتی، مهندس مهدی بازرگان و آیتالله سید محمود علایی طالقانی و... دنبال کرد. اندیشهها و افکار آنها راه گمشده روشنگری در ایران است که از طریق بازسازی اندیشه دینی، بازگشت به خویشتن و اصلاح دینی، بازگشت به قرآن و بازگشت به سرچشمه اسلام و اسلام ناب محمدی دنبال میشود. این راهها در تبیین نیاز فعلی جامعه ایرانی تاکید بر طرح دوباره احیای تفکردینی درانقلاب اسلامی است. روح علمی سیدجمال را باید در آنها جستوجو کرد. به خصوص اینکه سیدجمال با وجودی که مدت عمر خود را در اروپا به سر برده بود، ولی ابدا به آداب و رسوم و تربیت اروپایی مانوس نبود.
عقب ماندن از تاریخ
راهی که شایگان در به در به دنبال آن است و آن را تنها راه پنهان کردن این غیبت تاریخی میداند، همانا نقشی است مضاعف! او میگوید: «نقش ما مضاعف است، زیرا نه فقط باید تفکر غربی را در متن خود آن فرهنگ بشناسیم، بلکه باید مضامین خاطره قومی خویش را نیز که بقایای آن هنوز هم به نحوی در ذهنمان شناورند، از نو بازشناسیم. در چنین وضعی بزرگترین خطری که ما را تهدید میکند همین پدیده نوظهور است که میتوان تاریک اندیشی جدید نام نهاد، یعنی استغراق دوباره در نوعی جهل که خود را ذیحق میداند و حکیمانه، جهلی که ناشی از غم غربت است و غربزدگی شرق مآبانه. از نظرشایگان متنوعترین، غنیترین، پویاترین تمدن روی کره خاکی تمدن غرب است و از آنجاکه این تفکر همه مظاهر فرهنگی و علمی انسان را از بن مورد پرسش قرار داده است و هیچ بخشی از هیچ حوزه شناسایی نمانده است که بدان راه نیافته و آن را بررسی نکرده باشد، نمیتوان با تعصب و سرودن شعارهایی چند آن را به مبارزه طلبید». از این رو، عناد غیرقابل انتظار شایگان با دکترشریعتی، را نمیتوان با بازی یکطرفه با سید جمال الدین اسدآبادی به سرانجام رساند به ویژه آنکه شایگان تاکید دارد که کتابهای شریعتی را بعد از انقلاب خوانده است! این نشان میدهد که شایگان از زمان وقوع حادثه عقب مانده و به جبر اتفاق زمان به مطالعه آثار دکتر شریعتی پرداخته است و این از اندیشمندی مانند ایشان به دور است!
نگاه منفی به روشنفکران
نگاه شایگان به طیف روشنفکران ما اغلب منفی است و به نوعی دچار کیش شخصیت است. او بر آن است که آنها دنبال هانری کربن راه نیفتادند، همه چپزده بودند و دنبال روی مارکس و لنین و استالین بودند. هفت-هشت نفری هم گرد کربن جمع میشدند. ٩٠ تا ٩٥ درصد روشنفکران ما چپزده بودند و خدایشان چهگوارا و موریس دوبره بود که امروز از باورهای پیشینش بهکلی پشیمان شده است. ایدهآل عموم روشنفکران ما شوروی و کوبا بود. عدهای هم مصدقی بودند. اشکال روشنفکران این بود که به موضوعات صنعتی و اقتصادی و مساله پیشرفت چندان حساس نبودند. مثلا وقتی صنایع اتومبیلسازی به ایران وارد شد، گفتند که این مونتاژ است. خوب طبیعی است که هر صنعتی با مونتاژ شروع میشود، مگر میشود از همان آغاز کار بویینگ ساخت! آنها کارآفرینان بزرگ را بورژوازی کمپرادور میخواندند و آنها را نوکر امریکا میدانستند. به نظر شایگان، اغلب روشنفکران ایرانی آثار اندیشمندان غربی را از روی ترجمههای غیردقیق میخواندند و این باعث میشد که ملغمهای از افکار عجیب و غریب شکل گیرد - که این حرف بسیار درستی است - درحالی که اگر فرهنگ غرب به طور سیستماتیک معرفی میشد، یعنی از یونان و روم و بعد قرون وسطا تا عصر جدید، اگر به طور نظاممند با این فرهنگ آشنا میشدیم، حتما نوع مواجههمان تغییر میکرد. به نظر او، اگر بخواهید وضع تفکر ایران را در آن دوره خوب بفهمید، باید کتاب غربزدگی آلاحمد را بخوانید. وقتی با نگاه امروزی به این کتاب نگاه کنید، از سروصدایی که این متن بهراه انداخت راستی غرق در حیرت میشوید. به نظر شایگان این اصطلاح غربزدگی حاوی محتوای نادرستی است. غربیشدن با غربزدگی فرق میکند. غربزدگی مثل آفتابزدگی است. وقتی آفتاب زیادی به سر کسی بتابد آفتابزده و در حقیقت بیمار میشود. پس غربزدگی یعنی بیمار غرب بودن. ولی اگر غربشناس باشی و ویژگیهای آن را بهخوبی بشناسی، در حقیقت ذهن غربی میشوی و مثل غربیان به تفکرِ انتقادی مجهز میشوی و با این شیوه مسائل را میسنجی و با آن معنایی که جلال آلاحمد به کار میبرد متفاوت است. اگر غرب را بشناسی که دیگر بیمار نمیمانی. در واقع غربزدگی یعنی جهل به غرب نه آگاهی به غرب. شایگان غربزدگی جلال را کتابی جالب و پر تضاد میداند که از یکسو با نظریات شهودی درخشان، با عقایدی که بدون مفهومپردازی طرح میشدند، روبهرو بودیم. از سوی دیگر، ترمزها و مناطق مقاومت وجود داشتند که حتی معضل طرح شده خود کتاب را نابود میکردند. کشتی بیلنگری از تضادها بود که به صخرهها میخورد و در هم میشکست. شایگان معتقد است که آلاحمد از آغاز تا پایان کتاب با خودش و با مقدمات مسالهای که طرح میکرد در وضعیت کجدار و مریز بود. مسالهای را پیش میکشید اما همه روزنههایی را که ممکن بود به راهحلی گشوده شوند، میبست. این به عبارتی وضعیت ذهنی اکثر روشنفکران بود که نمیتوانستند طلسم دیوهای بغض و کینه را بشکنند و سد و ترمزها را از تفکرشان بر دارند. از نظر شایگان کشورهایی که چند سال پیش اژدهای جدید (new dragons) خوانده میشدند، مثل سنگاپور و کره و تایوان و غیره هم شان را معطوف آن کردند که به فرهنگ غرب وارد شوند و آن را به خوبی فراگیرند. مثلا سامسونگ را ببینید، امروز موی دماغ غرب شده است. بنابراین برای مواجهه با غرب دو راه وجود دارد: یکی اینکه راه داعش را پیش بگیری و تروریست شوی؛ راه دیگر این است که علم غرب را بهدرستی بیاموزی و جذب کنی و بعد که به این علم مجهز شدی با خود آن رقابت کنی. قبل از انقلاب ژنرال موتورز به ایران آمد، تا اتومبیلهایش را در ایران بسازد و اتومبیلهایی مثل شورولت و کادیلاک در کشور ما ساخته شد.
بومیگرایان فرهنگی غربنواز
شایگان بر آن است که تجلیهای سنت و فرهنگ آن بنای شکوهمند را باید در جای خودش حفظ کرد ولی از آنچه برای توسعه مملکت ضرورت دارد نیز نباید به نام حفاظت از سنت، غافل ماند. از نظر او، باید به یک خانهتکانی بزرگ ذهنی دست بزنیم. هر مفهومی را سر جای خودش و در متن فرهنگی خاص خودش بنشانیم و با هم قاطیشان نکنیم. ما ناگزیریم کوکهای ذهنیمان را عوض کنیم. حافظ سرور ما است، اما چرا باید جایش را با هگل و کانت قاطی کنیم. ما باید بتوانیم از عرصههای مختلف بگذریم و این عبور گریزناپذیر مستلزم آگاهی به این حقیقت است که اینها با هم در یک مقام، یا به قول فوکو در یک اپیستمه نیستند. ما باید اسکیزوفرنی خودمان را مهار کنیم و نگذاریم تسخیرمان کند. یقین داشته باشید که اگر از مهارمان بگریزد از دل آن چیزهای عجیبوغریبی بیرون میزند.
داریوش شایگان در کتاب افسون زدگی جدید، هویت چهلتکه و تفکر سیار به دنبال ارایه راهحل، معتقد به پرورش نوعی خلاقیت در خود است، و به هویتهای دوگانه و چند گانهای اشاره میکند، یعنی مفهومی که نامش را اسکیزوفرنی مهار شده، گذاشته است. راهحلی که میتوان آن را تحت تاثیر تحقیقات او درباره هند و کتابهای ادیان و مکتبهای فلسفی هند، و آیین هند و عرفان اسلامی دانست که به نوعی عملا از طریق مکاشفات درونی هندی بیرون میآید، مکاشفهای که ماحصل آن عشق به مهاتماگاندی است، همچنانکه برخی دیگر مثل بومیگرایان فرهنگی راست کیش غرب نواز از این قبیلاند. بدین خاطر است که میبینیم شایگان و اندیشمندان مشابه او، آنچنان که در مواجهه با عرفان و فرهنگ هند مینگرند، به اسلام به عنوان دینی که توان مقابله با مدرنیته را دارد، نمینگرد، و اشکال کار دقیقا اینجاست.
در پایان داریوش شایگان با نگاه حمایتیاش از غرب، میتواند به این پرسشها جواب دهد:
١- او به منزله شخصی که در غرب زندگی کرده و اغلب آثارش به زبان فرانسه نوشته شده، و با زبان، آداب، عادات، فرهنگ و فلسفه غرب از نزدیک آشنا است، میتواند یک مستغرب در برابر مستشرق باشد، تا بتوان غرب را از زبان او به درستی شناخت.
٢- دیدگاه شایگان نسبت به بزرگترین منتقدان غربی غرب چیست؟ درباره نیچه، هایدگر، مارکوزه، و اعضای مکتب فرانکفورت به ویژه آدورنو و هورکهایمر، هابرماس، لیوتار، دریدا، ژیژک، اتین بالیبار و سایر منتقدانی که از درون آن فرهنگ بیرون آمدهاند چه نظری دارد؟
٣- آیا او بدیلی شرقی یا ایرانی یا اسلامی که از درون تمدن شرقی بیرون آمده باشد، برای مقابله با غرب قایل است؟ یعنی جسارت و شهامتی که امثال دکتر شریعتی، مهندس بازرگان، سید جمال و... برای بدیل غرب داشته و از خود نشان دادند. آیا شایگان به وجود این جسارت و شهامت اعتباری قایل است؟ و چرا خود این جسارت را ندارد یا تاکنون پیدا نکرده است؟ که کاری انجام بدهد.
٤- آیا جسارت تفکر برای ساختن یک جامعه بهتر ندارید، هرچند دربست در خدمت غرب نشستن و کورسویی از شرق نداشتن الزام آن نیست، یعنی میان امید و ناامیدی دست و پا میزند! به قول احمد شاملو: خود نه از امید رستم، نی ز غم / وین میان، خوش دست و پایی میزنم.
٥- به علاوه باید یک درخواست از آقای شایگان داشت، و آن را متوجه ایشان دانست: درخواست خانه تکانی، او این درخواست را برای ایفای نقش رابطی که در آسیا در برابر غرب، باید به وجود آید را متوجه کسانی میداند که باید ذوجنبتین باشند، یعنی کسانی که هم تفکر غربی را از درون بشناسند و هم به فضای تفکر ایرانی و اسلامی آشنا باشند. به نظر ایشان یافتن چنین کسانی دشوار است، زیرا کسانی که دنبال علوم عقلی میروند کمیابند و از میان آنها کسانی که با هر دو جنبه آراسته باشند کمیابتر. ولی باید گفت شایگان قدر آنهایی که در جامعه روشنفکری ما وجود داشتهاند و به عبارت ایشان ذوجنبتین بودهاند را هم نمیداند و با آنها به جهت عقلانی کردن سنت در عناد است! خانه تکانی شایگان از آن رو که باید قبل از هر چیز غبار توهمات و استنتاجات مغلوط را در نظر خود پاک کند و امور را به جای خود بنهد تا همان طور که انتظار میرود از توهم مضاعفی که در نظر ایشان وجود دارد رها شویم، یعنی به فراست در یابد که ماهیت تفکر غربی چیست و در چه جهت سیر میکند و چگونه به سبب کارایی حیرتانگیزی که در تحقق بخشیدن به فرآوردههای تکنیکی خود کسب کرده و به عبارت وی به هرحال امروز تفکر غالب است و سیطرهاش هم جهانی، به درد جامعه و مردم ما میخورد. شایگان باید پاسخ دهد برای حفظ یا رهایی هویت فرهنگی چه باید کرد؟ و چگونه باید آن را ساخت تا پس از گردگیری شفافیت خود را بازیابد.
روزنامه اعتماد