به گزارش فرهنگ امروز به نقل خبرآنلاین:
سید مهدی شجاعی در کتاب صوتی تویی به جای همه که اولین مجلد از مجموعهی «حماسهی سجادیه» بهشمار میرود، این قصه را بار دیگر، از زاویهای متفاوت روایت کرده؛ از جانب کسی که گرچه حضور پررنگی در واقعهی کربلا داشت، اما هیچوقت آنطور که باید نامی از او برده نشد و نقشش در این قصه، کمرنگ ماند. این راوی که تاحدی حضور و روایتش قصه را عجیب و غیرمنتظره پیش میبرد، شیطان است! همان که در برابر انسان سجده نکرد و به جبران رانده شدنش از بهشت، قسم خورد که لحظهای آدمیزاد را به حال خودش وانگذارد.
امام سجاد (ع) از بابت اینکه در سرشتش سجدهی بسیار بر خدای متعال دیده شده بود، سجاد نام گرفت و همین نام بهتنهایی، دلیلی بود بر اینکه مخلوقی که از سجده سر باز زده بود، او را دشمن خود بداند!شیطان در ابتدای این قصه اعتراف میکند که اگر حضرت سجاد (ع) در سجدههای فراوانش در طلب مال و نعمت از خدا بود، این کار برایش توجیه داشت؛ یا اگر در طول عمرش داغی ندیده بود و زندگیاش سراسر خوشی و نعمت بود، گمان میکرد که از بهر شکر و قدردانی دائم پیشانی به خاک میساید. اما او میدانست که سجدهی امام سجاد، از بابت هیچیک از اینها نبود و همین هم او را تا سر حد مرگ آزار میداد...
سید مهدی شجاعی در کتاب تویی به جای همه، اعتقاد دارد که حضرت سجاد (ع) بهدرستی به مسلمانان معرفی نشده و تصویری که از او در ذهن آدمها مانده، تنها امامی بیمار با جسمی نحیف و بیمار است که بعد از فجایع کربلا سکوت پیشه کرد تا شیعیانشان بیشازاین آسیب نبینند. اما هویت واقعی امام سجاد، تنها به همین دو جمله محدود نمیشود. او کسی بود که دوشادوش عمهاش، حضرت زینب (س)، بر زخم روح صدها داغدیده و مصیبتچشیده مرهم گذاشت و دهها واقعهی خصمانه و فتنهگرانه را مدیریت کرد. او کسی بود که با حضور امیدبخشش بازماندگان کربلا را تسلی داد و تا سیوچهار سال بعد از آن کشتار وحشیانه نیز، شیعیان و دیگر مسلمانان حقجو را رهبری کرد تا علم عدالتخواهی و حقطلبی پدرش امام حسین (ع) بر زمین نماند.
کتاب صوتی تویی به جای همه کاری از نشر صوتی نیستان هنر است. این کتاب را با صدای خود نویسنده، یعنی سید مهدی شجاعی میشنوید. مدت این کتاب صوتی یازده شاعت و پنجاه دقیقه است و علاقه مندان می توانند این کتاب صوتی را از طریق سایت نیستان و اتصال به درگاه های طاقچه ،کتابراه، نوار و فیدیبو تهیه نمایند.
در بخشی از کتاب صوتی تویی به جای همه میشنویم :
شهر حکومت نظامی است. سر هر کوی و برزن ماموران مسلح ایستادهاند و کشیک میدهند. اما دروازهی شهر را آذین بستهاند. دستور حکومتی این است که همهی شهر را آذین ببندند اما هیچکس از خانه بیرون نیاید. در کاخ حکومتی تبوتاب غریبی حاکم است. ماموران میروند، میآیند، خبر میآورند، پیغام میبرند و لحظهای آرام و قرار ندارند. مردم نیز همه ناآرام و بیقرارند. عدهای بیتاب بر فراز بامها ایستادهاند و چشم میگردانند و عدهای از پنجرهها سرک میکشند و کندوکاو میکنند. ماموران حکومت به این تبوتاب دامن میزنند. از سویی اعلام میکنند عبورومرور غیرنظامیان ممنوع است و از سوی دیگر مردم را به تماشای نمایشی بزرگ و جشنی بینظیر فرا میخوانند.