فرهنگ امروز/ سید محمد آلاحمد*:
یکی از نظریههای عرصۀ دینپژوهی معاصر ایران پروژۀ «عقلانیت و معنویت» مصطفی ملکیان است. این نظریه با محور قرار دادن مؤلفههای اجتنابناپذیر مدرنیته به مواجهه با دین سنتی میرود و ضمن مقایسۀ این مؤلفهها با ویژگیهای اصلی دین سنتی، حکم به تباین میان دینداری و مدرن بودن میکند؛ فهم سنتی از دین را در جهان مدرن کارآمد نمیداند و فهمی جدید از دین (معنویت) را که سازگار با مؤلفههای مدرنیته است معرفی میکند.
یکی از موارد مهم در پروژۀ عقلانیت و معنویت ملکیان ناسازگاری عقلانیت با دینداری است. وی در پاسخ به سؤال چرا عقلانیت با تعبد دینی ناسازگار است، میگوید: قوام روشنفکری به عقلانیت است و قوام دینداری به تعبد؛ و تعبد و عقلانیت با هم ناسازگارند ... عقلانیت اقتضا میکند که اگر من مدعی شدم «الف، ب است» و کسی از من دلیل خواست، بگویم «الف، ب است چون الف، ج است و ج، ب است»؛ اما اقتضای تعبد این است که بگویم «الف، ب است چون فلان کس گفته است که الف، ب است». واضح است که این دو طرز استدلال با هم نمیخوانند. شما نمیتوانید متدین به دینی باشید مگر اینکه سخنان کس یا کسانی را که از بنیانگذاران یا پیشوایان آن دینند، بیچونوچرا قبول کنید» (روح ناآرام یک روشنفکر، شرح یک زندگی فکری، گفتوگو با مصطفی ملکیان، اندیشۀ پویا، اردیبهشت و خرداد ۹۱، ص ۲۶).
ملکیان در جایی دیگر بهصورت شفافتر منظور خود را بیان میکند که قوام تدین و دیانتپیشگی و دینورزی تعبد است. معنا ندارد کسی بگوید من مسلمانم ولی تا یکیک جملات قرآن را مطالبۀ دلیل نکنم و دلیل قانعکنندهای دربارهاش القا نشود، نمیپذیرم؛ اگر اینطوری باشد که همۀ مردم جهان مسلمان هستند، چون اگر برای همۀ مردم جهان، برای یکایک جملات قرآن دلیل قانعکننده و قاطع بیاوریم آنها هم میپذیرند. مسلمان کسی است که نسبت به جملات قرآن و پیامبر اسلام لااقل تعبد بورزد؛ یعنی این سخنان را بیچونوچرا بپذیرد. اگر قوام روشنفکری به عقلانیت است و اگر قوام تدین و دینورزی به تعبد است، بنده عرض میکنم که عقلانیت با تعبد سازگار نیست، عقلانیت نافی تعبد است، تعبد نافی عقلانیت است. چگونه دو چیزی که یکدیگر را ذاتاً نفی میکنند در پروژۀ روشنفکری دینی میخواهند با هم جمع شوند؟ چرا میگوییم عقلانیت نافی تعبد است و تعبد نافی عقلانیت است؟ یعنی این دو تا با یکدیگر مانعۀالجمع هستند (مصاحبه با نشریۀ اندیشه پویا، در دفاع از روشنفکری معنوی، ص ۳۴).
مصطفی ملکیان در مواجهه با دین، یکی از ذاتیات دینداری را تعبد تاموتمام نسبت به آموزههای دینی میداند؛ به همین دلیل وقتی سخن از جایگاه عقل و پرسشگری به میان میآید صریحاً عقلانیت را در مقابل دینمداری و دیانت قرار داده و این دو را خصم یکدیگر میشناسد. در این میان معلوم نیست چرا ملکیان توجهی به پشت صحنۀ تعبد دینی در اسلام نداشته و آموزههای الهیات مسیحی در تعریف ایمان به مصادیق غیرعقلانی دین تحریفشده مسیح را با اسلام یکسان میپندارد؟
در اینجا شاید این سؤال از ملکیان پیش بیاید که تعبد و پذیرفتن بدون دلیل امری رایج در دنیای مدرن نیز است و کاملاً مورد تأیید عقل میباشد، پس چرا در خصوص دین این مطلب را نادرست میداند؟ وی خود به این مطلب واقف است و آن را تأیید میکند: «...شخص باید در حیطههای دیگر بهجز حیطۀ تخصص خودش، نسبت به تمام صاحبنظران آن حیطهها نوعی تعبد داشته باشد» (آیین، شمارۀ ۱۷ و ۱۸، آذر و دی ۸۷، ص ۱۰۰۱). حال چنان که خود ملکیان میپرسد: «چگونه از سویی میگوییم تعبد نزد انسان مدرن نامقبول است و از سوی دیگر الزامات پیشرفت علوم برای ما تعبد و رجوع به متخصص را به همراه دارد؟» پاسخ ملکیان را میتوان حدس زد: «رجوع به متخصصان رجوعی موجه است به یکی از این سه طریق: طریق اول این است گاهی چیزی که رجوع ما را موجه میکند عرف صاحبان آن رشته است. وقتی همۀ فیزیکدانان انیشتین را بهعنوان یک فیزیکدان میشناسند، درصورتیکه ما هم به او رجوع میکنیم، در واقع به اجماع فیزیکدانانی که انیشتین را بهعنوان یک فیزیکدان میشناسند رجوع میکنیم. طریق دوم آن است که گاهی به عالم علمی رجوع میکنیم ... به این دلیل که در مقام عمل، در گذشته هرچه بر اساس علمش عمل کرده، عمل موفقیتآمیزی بوده است ... در این رجوع ما خود تجربهای نداریم، ولی تجربیاتی که دیگران دارند نشان میدهند این شخص از خبرگی برخوردار است. طریق سوم آن است که به کسی رجوع کنیم، اما چهبسا رجوع اولیه هیچ وجه معقولی نداشته باشد، ولی بلافاصله بعد از رجوع اولیه درمییابیم رجوعمان موفق و توجیهپذیر بوده است» (همان).
طبیعی است که هریک از موارد گفتهشده را بهراحتی میتوان منطبق با تعبد دینی دانست؛ یعنی تعبد دینی به دلیل عرف دینداران عاقل و عالم و همچنین تجربۀ زندگی بهتر طبق آموزههای دینی مورد تأیید عقل و منطبق با عقلانیت است؛ پس بااینوجود، منطق رجوع به عالم و پذیرفتن سخنش بدون درخواست دلیل و استدلال و تعبد نسبت به کلام وی مخصوص دین نیست بلکه یک سنت بشری است.
علاوه بر این، نکتۀ مهمی که از آن غفلت میشود این است که عدم ناسازگاری تعبد دینی با عقل تنها به دلیل سنت فکری و عرف معمول بشری در رجوع به متخصص نیست، بلکه در میان اعتقادات نخستینِ شیعه سخن از استدلالات عقلانی در اثبات عصمت نبی و ائمه علیهمالسلام است؛ یعنی ابتدا با کمک استدلال عقلی و نه صرفاً فلسفی اثبات میشود که پیامبر دارای مقام علم و عصمت الهی میباشد و به همین دلیل اخبار نبی از چگونگیهای عالم و کیفیت دوران حیات بشر و مسیری که برای زندگی منجر به هدایت ترسیم میکند حجیت عقلی و شرعی دارد. از همین جاست که سخن ملکیان در تعبدی دانستن آموزههای دینی و مفهوم پارادوکسیکال دین عقلانی خدشهدار میشود. در سنت فکری شیعی این عقل است که نخست با حقایق عالم مواجه میشود و دقیقاً به همین دلیل است پس از اثبات مِن عندالله بودن وحی و سپس پذیرش عقلانی لزوم عصمت و علم الهی نبی به حکم عقل از آموزههای دین (قرآن و سنت) پیروی میکند؛ به تعبیر دیگر، تعبدی که ملکیان آن را در برابر عقل تفسیر میکند نه تنها در برابر عقل نیست بلکه ریشه در عقل و تبعیت از حکم عقلانی دارد. رجوع جاهل به عالم آن هم عالمی که علمش الهی و نه بشری و معصومانه و دور از جهل و خطاست، یک حرکت عقلانی است نه صرفاً تعبدی؛ پس میتوان تعبیر تعبد عاقلانه را تفسیری از سنت فکری شیعه در مواجهه با موضوع چیستی و چگونگی دینمداری دانست.
*پژوهشگر مطالعات تاریخ شیعه
نظرات مخاطبان 2 1
۱۳۹۷-۱۲-۰۴ ۰۶:۵۸علیرضا 0 0