فرهنگ امروز/ احسان تاجیک
انگار همین دیروز بود ، نم نم باران بر شیشه پنجره کلاس می بارید. شهر کهن دیار آشتیان ، پذیرای بهار بود. بوی ماه فروردین بوی سبزه ، بوی باران ، شکوفه و جوانه در فضای سبز حیاط دانشگاه پیچیده بود. شمشادهای استوار در کنار حوض و فواره های آب از پایین تا بالای تپه ، جلوی سالن غذاخوری دانشجویان را سبز و دلگشا کرده بود. در این میان چشمانم از حیاط دور شد و حواسم به کلاس درس برگشت. استاد جعفری نگاهی به کلاس انداخت و به دانشجویان با نگاهی مهربان و لبانی از شکرخند گفت : بچه ها از مطالعه و کتاب خواندن دور نشوید. با کتاب انس بگیرید . دوست شوید. با او پیمان رفاقت ببندید. کمی از پول خود را برای خرید کتاب صرف کنید. ملتی که کتاب نمی خواند ، ملت ستمدیده ای است. انسانی که کتاب نخواند محکوم به بدیهاست. ما ملت ایران از فرهنگ غنی و پویایی برخورداریم. من در دهه پنجاه جوان بودم. همیشه با رفقایم پول هایمان را جمع میکردیم و روی هم میگذاشتیم کتاب میخریدیم . کتاب هایمان را به هم قرض میدادیم. حتی اگر پول خرید نداشتیم کتاب را یک شب به امانت از کتابفروشی میگرفتیم و با قراردادن کاربن به زیر چند صفحه کاغذ چند نفری از روی کتاب مینوشتیم تا یک نسخه رایگان از کتاب مورد علاقه خود را داشته باشیم". صحبت استاد جعفری، ذهنم را به خود مشغول می کند. کتاب می تواند در این شهر کوچک دانشگاهی پناهی باشد در تنهایی و اوقات فراغت . گاهی اگر درسی نیست کتاب هست که دانش مرا بالا ببرد و کتابخانه دانشگاه بزرگ ترین مخزن کتاب های خوب و مرجع و به ویژه کمیاب و نایاب. به راستی که کتاب بزرگ ترین همدم تنهایی آدمی است وقتی سکوت جاریست کتاب هست . آن جا تنها پناه آدمی خدا هست و کلمات و تفکر ،تا چه پیش آید. جامعه ای که کتاب میخواند ، کمتر اشتباه می کند زیرا تفکر می کند. کسی که میاندیشد کمتر خطا می کند چون همه ابعاد خوب و بد موضوع را در نظر میگیرد. کهن دیار ایران دارای فرهنگ بزرگی است که کتاب و کاغذ ، قلم و تفکر در آن از ارزش والایی بس تاثیر گذار برخوردار است.آن زمان که ملت ها حیات و دوام حکومت های خود را بر غارت و تجاوز به دیگر کشورها بنا نهاده بودند.ملت ایران صاحب بزرگ ترین کتاب خانه و فرهنگ متمدن در جهان بود. زمانی که یونانی ها ، عرب ها و مغول ها به ایران حمله کردند ، بزرگ ترین کتابخانه جهان را در آتش جهل خود سوزاندند. ملت ایران در طول تاریخ کوتاه نیامد و نا امید نشد. چون باور به آرمانی داشت که " ایران " را مدار همه هستی خود در جهان میدانست. ایرانیان جویای علم بودند و عقل ؛ چنانچه ابن خلدون می نویسد: " باید دانست از ملتهای پیش از اسلام که اخبارشان را دریافتهایم بیش از همه دو قوم بزرگ به علوم عقلی توجه داشتهاند و آنها ایرانیان و رومیان بودهاند که بازار علوم در نزد ایشان طبق اخباری که به ما رسیده رونق و رواج داشتهاست زیرا عمران ایشان بحد وفور بوده و نزد ایشان دریای بیکرانی از علم یافت میشدهاست". ایرانیان بر پایه همین نگاه و آرمان ، میراث جاودانه خود را بر فرهنگ سازی قرار داده اند. شاید دشمنان بد ذات ایران با دقت تمام باور داشته اند که سوزاندن کتابخانه های ایران ، یعنی نابود کردن فرهنگ کهن ایرانی ، چون خرد و دانش در باور ایرانیان با فرهنگ آنان پیوند دیرینه ای داشته است. هیچ یک از دانشمندان ، متفکران ، ادیبان ، فیلسوفان ، فقیهان ، طبیبان و ... ایرانی را پیدا نمی کنید که با کتاب رفیق نبوده باشد. مگر این نیست کسی که کتاب نمیخواند هیچ گاه به مقام علمی دست نمی یابد ، آری اما دوست بودن با کتاب در رفیق بودن با آن تفاوت بسیار دارد. کسی که با کتاب رفیق است مرحله و مراتب بالاتری از دوستی با علم و اهل معرفت است. رفیق بودن با کتاب خود حکایت شیرینی است از بزرگانی که عمر بر سر آن نهادند و رفتند. بزرگانی چون سعید نفیسی ، ایرج افشار، پوری سلطانی ، اسدالله آزاد ، عباس حری و ... این ها کسانی بودند که حرمت کتاب و ارزش علوم کتابداری را ارج نهادند و در فرهنگ ایران مانا درخشیدند. کتاب برای آنان سرگرمی نبود ، بلکه چراغ راه دانش و انگیزه ای برای زندگی بود. با کتاب زیستن ، بازی صرف نبود بلکه خواندن مداوم بود و با دنیایی دیگر از دریچه فرهنگ به جهان پیرامون نگریستن ، آنان را کتاب باز کرده بود. زنده یاد استاد ایرج افشار همیشه بر کلمه " کتاب باز " تاکید ویژه ای داشت و معتقد بود کتاب را باید خواند و به دیگران هدیه یا امانت داد تا آنان هم بخوانند و بر دانش و آگاهی خود بیافزایند. از استاد سعید نفیسی برای نمونه یاد میکرد ، در این رابطه ایرج افشار می نویسد: " سعید نفیسی دانشمند و نویسنده شهیر ما از کتاب بازان (Bibiliophile) نامی ایران بود. او در جمع کردن کتاب حریص بود. از هر دست کتاب و نوشته و مجله ، مربوط و نامربوط به رشته های تخصصی خود ، جمع می کرد. حدود پنجاه سال از دوران زندگی را بدین کار گذرانید. کتابخانه اش نظم و آرایش نداشت، خودش میدانست که هر کتاب کجا است و خیلی زود می توانست آن چه میخواهد پیدا کند ، اما گاهی هم موفق نمی شد – مخصوصا در جستن کتاب هایی که مورد استفاده خودش نبود و برای دیگران می خواست. مایه نخستین کتابخانه اش مجموعه کتاب هایی بود که از پدرش علی اکبر ناظم الاطباء به او رسید. پس از آن ، خود به خریدن کتاب پرداخت. نیز سعی داشت آثار و انتشاراتی که رایگان توزیع می شود به دست آورد؛ البته ، غالب اشخاص ، که کتاب چاپ می کردند ، نسخه ای از اثر خود به او یادگار میدادند. از فرنگ نیز کتاب میخرید. در سفرها هم فرصت را از دست نمی داد و هر وقت مسافرتی می کرد، خواه به کشورهای دیگر ، بسته های کتاب را همراه می آورد از کتاب هایی که خریده بود یادم است در تابستان 1957م/1336 ش ، که از کنگره خاورشناسان ( مونیخ) به ژنو آمده بود ، از من پرسید : تو ، که چندی است در این شهر بوده ای ، در کدام کتاب فروشی ، کتاب های قدیم مربوط به ایران دیده ای؟ با هم به قسمت قدیم ژنو رفتیم. او را به کتاب فروشی ای بردم که در انبارش مقادیری کتاب درباره شرق دیده بودم . کتاب ها در زیرزمینی که حدود بیست پله می خورد قرار داشت. غباری که سالیان دراز لابه لای کتاب ها خفته بود از میان آنها برخاست. نفیسی یکی یکی را زیر و رو می کرد و بعضی را کنار می گذاشت. عاقبت به کتاب فروش گفت: این کتاب را جدا کردم ، چند می شود؟ کتاب فروش صورت برداشت و حساب کرد و گفت: دو هزار و یکصد فرانک . نفیسی این قدر پول نداشت، همه سرمایه جیبش تا به تهران برسد حدود هزار فرانک بود، اما نمی توانست دل از این کتاب ها بردارد.گفت: من پول کافی همراه ندارم ، پانصد فرانک بیعانه می دهم، شما کتاب ها را مدت یک هفته نگه داریدتا پول برایم برسد و حسابم را صاف کنم. همان جا کاغذی به برادرش به پاریس نوشت که من اینجا احتیاج به پول پیدا کرده ام ، فلان مبلغ بفرست... کتاب های مهم مجموعه نفیسی ، کتاب های مربوط به ایران شناسی و اسلام و مخصوصا ادبیات زبان های فارسی و عربی بود. از سفرنامه های قدیم اروپاییان درباره ایران ، تعداد زیادی در اختیار داشت . شاید ، بهترین مجموعه کتاب های روسی درباره ایران از آن کتابخانه اوست. او توانسته بود به مناسبت مسافرت های متعددی که به شوروی رفته بود ، در طول چهل سال آخر زندگی اش ، اکثر آثار روسی درباره ایران را گرد آوری کند".(افشار ، ایرج ، کتابخانه سعید نفیسی و نسخه های خط او ، یادنامه سعید نفیسی ، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی، 1351، صص 25-27) سعید نفیسی صرفا کتاب باز و نویسنده قهاری نبود بلکه جوانان با استعدادی را به این راه تشویق می کرد. ایرج افشار ، سعید نفیسی را مشوق خود برای نگارش نخستین کتابش میدانست. افشار در جایی مینویسد: «...در عنفوان جوانی یا بیست و یکیدو سالگی هوس کتابنویسی داشتم. در آن اوقات به منزل سعید نفیسی زیاد میرفتم؛ زیرا درِ خانهاش به روی جوانها باز بود. هم، روز خاصی داشت که مینشست و جمعی به دیدنش میشتافتند و هم، گاهوبیگاه میشد به او سر زد. روزی گفت به گزینش بخشی از ادبیات معاصر پرداخته است و قصد دارد مجموعهای از داستانها و نوشتههای جمالزاده و دهخدا و صادق هدایت را منتشر سازد. گفتم چرا این کار را بهطور عامتر انجام نمیدهید و چرا از انتخاب نوشتههای محققان و ادیبان پرهیز دارید؟ گفت آنها ادیبات نیست. من فعلاً برای آگاهی جوانها منحصراً درپی آنم که منتخباتی از نوشتههای ادبی فراهم کنم. چون باز اصرار کردم گفت: مگر همه کارها را باید من یا طبقه من بکنند. شما جوانها خودتان باید دست به کار شوید و آنچه را مفید میدانید بکنید تا این رشته قطع نشود؛ بنابرین خودت این کار را بکن و فردا بیا با هم برویم پیش حسن معرفت (مدیر کانون معرفت که کتاب او را چاپ میکرد) تا بگویم که جلد دیگر این مجموعه را این جوان تهیه خواهد کرد. گفت بر آن مقدمهای خواهم نوشت که کتاب شما شناسانده شود... این همان کتاب است که من یادداشتهای آن را بهتدریج فراهم میکردم. حسن معرفت توصیه مرحوم نفیسی را پذیرفت وکتاب با مقدمه آن شادروان به چاپ رسید» بدینترتیب نخستین کتابش با عنوان نثر فارسی معاصر در فروردین۱۳۳۰ منتشر میشود. ایرج افشار تنها به کتاب خواندن اکتفا نمی کرد بلکه مطالعات ایرانشناسی خود را با جستجوی میدانی از آثار تاریخی و مسافرت به تمام نقاط جغرافیایی و تاریخی ایران قلم و قدم را با هم متوازن می کرد.
کتاب بازی برای دیگر بزرگان نظیرعلی اکبر دهخدا ، محمد معین ، ایرج افشار ، باستانی پاریزی ، عبدالحسین زرین کوب ، عباس زریاب خویی ، منوچهر ستوده و ... نوعی از زندگی بود. کتاب مرجع روح بی قرار ایران دوستانی بود که روح خود را در کالبد خدمت رسانی به فرهنگ ملی ایران دمیده بودند و تالیف ، تحقیق ، نوشتن و نشر مقاله و کتاب از ارکان زیست آنان در طول عمر برکتشان بوده است. میرزا علی اکبر دهخدا بزرگ مردی از خدمتگزاران ملی ایران به فرهنگ و ادب بود. او با آفرینش لغت نامه دهخدا ، حرفه کتاب بازی را به بالاترین سطح رفاقت انسان ایرانی با کتاب رسانید. زندگی پر تلاطم و جست و خیز دهخدا ، او را از آسمان سیاست به زمین ایران رسانید تا بنیادگذار کارستانی شود که نسل های پس از خود از لغت نامه استفاده کنند. زمانی که دهخدا دیگر به فعالیتهای سیاسی مایل نبود و علاقه ای نداشت و از طرفی در پی فعالیت های روزنامه نگاری خود که حساسیت گروهی از رجال متنفذ را برانگیخت . در سال 1292 خورشیدی دهخدا به دعوت و مصلحت اندیشی سران ایل بختیاری از جمله لطفعلی خان امیر مفخم و فرزندش فتح علی خان سردار معظم به روستای " دزک " چهار محال بختیاری می رود و در قلعه امیر مفخم پناه می گیرد. فکر اولیه تدوین لغت نامه وکتاب ارزشمند امثال و حکم در این شرایط به ذهنش خطور می کند. زمانی که جنگ جهانی اول فروکش کرد ، دهخدا دیگر سیاستمدار نبود؛ او در گوشه کتابخانه یا جلسات درس مدرسه علوم سیاسی تبدیل به کتاب باز قهار در راه تدوین لغت نامه تبدیل شده بود. دهخدا مدتی، ریاست مدرسه عالی حقوق و علوم سیاسی را عهدهدار بود و پس از تأسیس دانشگاه تهران، به عنوان نخستین رئیس دانشکده حقوق و علوم سیاسی برگزیده شد. دهخدا، در سال 1320 و کمی پیش از اشغال ایران بازنشسته شد؛ اما انگار بازنشستگی، شروعی تازه برای فعالیتهای علمی او بود. دیگر قلم دهخدا، برای نگارش مقالههای تند سیاسی یا طنزهای تلخی که تجربه نگارش آن ها را در صوراسرافیل داشت، بر کاغذ نمیلغزید. او معتقد بود:«در این زمانه بسیارند کسانی که حاضرند وقت و نیروی خود را صرف شعر گفتن و مقاله نوشتن و طبع و نشر آنها در روزنامهها و مجلات کنند، ولی شاید کمتر کسی باشد که بخواهد و بتواند با تألیف آثاری مانند امثال و حکم و لغتنامه، وظیفهای دشوار و خستهکننده و طاقتسوز، ولی واجب را تحمل نماید.» او در پاسخ به تقاضای دکتر محمودافشار برای نگارش مقاله و انتشار آن در مجله «آینده» نوشت:«اگر میسر شد و گرفتاریها اجازه داد، مقالاتی میفرستم، با شرط عدم تحریف.» اما باز هم از نوشتن یادداشت و مقاله برای جراید اکراه داشت و بیشتر ترجیح میداد که عمر و وقت گرانبهای خود را، صرف تدوین و نگارش لغت نامه کند. شاید خاطره ای از کتاب بازی دهخدا بعد از ماجرای کودتای 28 مرداد نمونه ای از بازی بزرگان با این حرفه در سخت ترین اوضاع بوده است. فرهاد دهخدا برادرزاده دهخدا نقل میکند: «دوسه شب بعد از کودتای ۲۸مرداد عدهای درجهدار و افسر پاسی از شب گذشته منزل عموجان را احاطه کردند! بعدازآنکه از بهصداآوردن کوبه در نتیجه نگرفتند به سراغ ما آمدند به این نیت که از طریق خانه ما به آنجا شبیخون بزنند! آنها مدعی بودند که هماینک به آنها راپورت داده شده که جلسهای در خانه استاد برقرار است. ما انکار کردیم؛ اما آنها نپذیرفتند. چند تن از آنان را تا پشت پنجره اتاق کار عموجان همراهی کردیم. آنها دیدند که استاد غرق در مطالعه هستند و با عذرخواهی رفتند.» دهخدا برای لغتنامه چهار میلیون فیش نوشت. از عجایب این بود که قلم و دوات مرتبی نداشت و بارها شد که با سر سوخته کبریت چیزی نوشت و یادداشت کرد. روی هر کاغذ پارهای که مییافت یادداشت میکرد. مکرر روی پاکت شیرینی یا میوه و روی کاغذ پارهای که سیگار در آن پیچیده بودند چیزی مینوشت. گاهی قوطی خالی کبریت را پاره میکرد و روی چوب سفید آن یادداشتی میکرد. وصیتنامه او با دستی لرزان بر پشت کاغذ سیگار هما نوشته شده بود. دهخدا در آخرین زمان زندگی خویش با کتاب بازی ، مطالعه ، نوشتن و فیش برداری همراه بود . در وصیتنامه خویش نوشته است : «حال دوباره نوشتن ندارم و وصیت من درباره «لغتنامه» همین است. دهخدا با صورت متورم و چشمان برآمده دو زانو نشسته بود. بیماری و خستگی ۴۸ سال کار او را از پای درآورده بود. سنگینی ۴۸ سال مطالعه و تحقیق و جستوجو شانههای ناتوان او را خرد میکرد. هزاران جلد کتاب که در مدت ۴۸ سال با او سخن گفته و گفتوگو کرده بودند اینک همه خاموش نشسته و استاد پیر را تماشا میکردند. در این هنگام محمد معین و سیدجعفر شهیدی همکاران صمیمی و مهربان او به عیادتش آمدند. دهخدا در همان حال گفت: «پوست بر استخوان ترنجیده.» لحظاتی چند بهسکوت گذشت. استاد پیر هرچند لحظه یکبار بهحالت اغما فرومیرفت و باز بهحالت عادی برمیگشت. در یکی از این لحظات لبان دهخدا سکوت سنگین را شکست و گفت: «که مپرس.» باز چند لحظه سکوت برقرار شد و دهخدا مجدداً گفت: «که مپرس.» در این موقع معین پرسید: «منظورتان شعر حافظ است؟» دهخدا جواب داد: «بله.» معین گفت: «مایل هستید برایتان بخوانم؟» دهخدا گفت: «بله.» آنگاه معین دیوان حافظ را برداشت و غزل را خواند. از آن لحظه بهبعد دهخدا بهحالت اغما فرورفت و روز بعد جان سپرد.( به نقل از ویکی پدیا ادبیات). اگر هر یک از بزرگان در آسمان فرهنگ ایران چون ستاره ای درخشیدند از همت والای آنان در راه کسب علم و دانش ، زحمت کشیدن و درس خواندن ، استاد دیدن و با استعداد بودن آنان بوده است. در این میان عبدالحسین زرین کوب یکی از کتاب بازان نادر و شهره روزگار بوده است. حبیبالله شریفی که استاد سابق دانشگاه سوربن فرانسه بوده و کتابی با نام «دکتر عبدالحسین زرینکوب؛ شخصیت، اندیشه و آثار» نوشته درباره آشنایی خود با زرینکوب و خاطراتش با او میگوید: در زمانی که دکتر زرینکوب برای معالجه به پاریس آمده بود من شاهد نوشتن کتاب «سرّ نی» بودم. نکتهای در تحریر ایشان وجود داشت، او در پاریس اتاق کوچکی را برای نوشتن انتخاب کرده بود که کسی اجازه وارد شدن به آن اتاق را نداشت. او به اتاق میرفت، در را میبست و مشغول نوشتن میشد. اتاقش شامل یک میز و صندلی و مقداری کاغذ بود و کتابی در آنجا وجود نداشت. در واقع او بدون آنکه منبعی داشته باشد گاهی حدود چهار ساعت مینشست و مینوشت. حتی برای غذا خوردن هم به سختی بیرون میآمد. قمر خانم میرفتند دنبالشان میگفتند "عبدی اگر شما گرسنه نمیشی دیگران گرسنهاند." حبیبالله شریفی سپس خاطرهای از حضور زرینکوب در پاریس به خاطر پیدا کردن جلد دوم یک کتاب نایاب تعریف میکند؛ سختیهایی که برای این کار متحمل میشود و شوقی که برای رسیدن به آن کتاب دارد: زمانی که کتاب را پیدا کرد گویا به او هدیه باارزشی داده باشند. او طلبه بود. به من یاد داد اگر میخواهی طلبه باشی باید در پی آنچه میخواهی بروی، همه چیز را تحمل کنی و بیمار هم که هستی باید کار را انجام بدهی. تا آخر میگفتند انسان برای علم و یافتن هیچگاه تکمیل نیست. «گفتند یافت مینشود جستهایم ما/ گفت آنک یافت مینشود آنم آرزوست». دکتر زرینکوب این بود". یادآوری تجربه و خاطره بزرگان ادبیات ، فرهنگ و تاریخ ایران در حوزه کتاب خوانی ، مطالعه ، تحقیق و نوشتن توجه به تجربه نسل هایی است که درجهت بازآفرینی فرهنگ ملی ایران ، از مجاهدت ها، جانفشانی ها ، دریغ ها و آرزوها از هیچ تلاشی فرو گذار نبوده اند و با توجه به سختی مسیر ، دغدغه خدمت ماندگار فرهنگی را برخی از آنان با توجه به غم نان و معیشت همیشه همراه داشته اند. کتاب بازی ، مطالعه ، نوشتن نیازمند تامین بودن دغدغه های معیشت فردی است و همگان بر این امر معترف هستند اما تنها دلیل لازم برای خدمت در امور فرهنگی نخواهد بود بلکه پشتکار ، وقت گذاری ، علاقه ، احساس ملی و مذهبی در مسیر خدمات فرهنگی ، نسبت به ابناء نوع بشر از جمله ملت خویش از لوازم دغدغه فعالیت های ماندگار فرهنگی است.
نظر شما